در مقالهای دیگر هم گفتهام؛ من عاشق شعر سپید خوب هستم. سازه هنری شگفتانگیزی که هرگز از خواندن و تماشایش سیر نمیشوم. شعر سپید؛ کلامی خیالانگیز و ظاهراً بیقید؛ اما در ذات خود متعهد به زیبایی و مشتاق هرگونه تغییر، تحول، حادثه و انعطاف در زبان. کلامی که برای همیشه از هیمنه وزن و قافیه گریخته است، در هر بندی که صلاح بداند بلند ظاهر میشود و در هر بندی که دلش بخواهد فقط یک کلمه پیشکش میکند و تمام. شعری که به برخی از مهمترین اجزای سازه هنری و استوار شعرهای پیشین پشت کرده است؛ اما سازه مدرن و حیرتانگیز خود را دارد.
میگویند عقبهای فرانسوی دارد؛ باشد، حالا هفتادسال است که در ایران زیست میکند و از نگاه من اکنون یک ایرانی است و خیلی ربطی به نیای فرنگی خود ندارد. وقتی یک شعر سپید خوب را میخوانم، از شوقی وصفناپذیر لبریز میشوم.
۱۵ ویژگی طلایی یک شعر سپید خوب عبارتند از:
- موسیقی سحرانگیز کلمات؛
- چیدمان ظریف و هنرمندانه تصویر و مفهوم کنار یکدیگر؛
- درج پیام واحد، واضح و مؤثر در کلام؛حتی با وجود بندهای مجزا؛
- انسجام درونی و بیرونی کلام؛
- آشناییزدایی و هنجارگریزی خلاقانه؛
- تکرارهای بهجا؛
- ترکیبسازی و قرینهسازیهای زیبا؛
- مجهز بودن به دستور زبان بدیع، پاکیزه و متمایز با دستور زبان سنتی شعر؛
- تناسب جذاب و معنادار بین حروف و کلمات؛
- تقطیعهای صحیح و هوشمندانه؛
- منطق شعری محکم و به دور از هرگونه شلختگی زبانی؛
- تعادل زیبا بین مفهوم و تصویر؛
- قرارگیری درست و هوشمندانه حروف و کلمات یکدیگر؛
- پیوستگی کلمات؛
- و معنایی ژرف که بار تمام عریانی و بیتکیهگاهی ساختاری این نوع خاص از شعر را یکجا به دوش میکشد.
ویژگیهای یک شعر سپید خوب و چهبسا ممتاز از نگاه من- که البته برآمده و برگرفته از نگاه و اندیشه بزرگان این عرصه و توافق من با ایشان بر سر این ویژگیهاست- فعلاً همین پانزده موردی بود که نوشتم؛ اما مطمئن باشید این تمام ماجرا نیست. شعر با تحولات زمانه متحول میشود، لباس همان روزگار را بر تن میکند، بر اساس اقتضائات و نیازهای زمانه پوست میاندازد و تازه و تازهتر میشود و اینگونه است که میشود آیینه تمامنمای روزگاری که در آن نفس میکشیده است.
به شما بگویم:
یک شعر سپید موفق و قابلدفاع با ریشههای خود در صلح است. او راه و رسم شعرهای پیشین خود را میشناسد. میداند آنها در مسیر رشد خود با چه موانع و مواهبی برخورد کردهاند.
شک نکنید کسی که شعر سپید ماندگار مینویسد، قبلاً تا دلتان بخواهد مشق شعر کهن کرده است. او بر بسیاری از قالبهای کهن شعر مسلط است؛ مثنوی سروده است، غزل نوشته است، با رباعی و دوبیتی و چهارپاره هماتاق بوده است، او حتی نثر کهن ایرانزمین را هم بهخوبی میشناسد. او با مطالعه دقیق و هوشمندانه متون کلاسیک سرزمین خود و البته مطالعه آثار بزرگان جهان، ذهن خود را بهخوبی پرورش داده است. نورونهای مغز او به کلمات زیبا، فاخر، آهنگین و مستحکم خو گرفتهاند.
چنین فردی اگر هم بخواهد، نمیتواند شعر سپید ضعیف بنویسد؛ چون ذهن او گنجینهای از لغات و واژگان اصیل، جذاب و هوشربا را در اختیار دارد و آنها را در پیوستاری هوشمندانه به شاعر تحویل میدهد. مرز بین شاعر سپیدنویسی که در شعر خود دچار لغزشهای زبانی و شلختهگویی است با شاعر که ذهنی منسجم و تعلیمیافته دارد، اینجا مشخص میشود.
جان کلام اینکه؛ وقتی شاعری با ذهنی وقاد و کارکشته، شعر سپید مینویسد، نتیجه میشود اثری که تاریخ مصرف ندارد، آراسته به اغلب ویژگیهای شعر سپید خوبی است که در این مقاله نوشته شد و متعلق بهتمامی دورههاست.
از آن جمله است:
شبانه
اگر که بیهده زیباست شب
برای چه زیباست
شب
برای که زیباست؟
شب و
رود ِ بی انحنایِ ستارگان
که سرد میگذرد
و سوگوارانِ دراز گیسو
بر دو جانب رود
یاد آوردِ کدام خاطره را
با قصیده نفسگیر غوکان
تعزیتی میکنند
به هنگامیکه هر سپیده
به صدای همآوازِ دوازده گلوله
سوراخ
میشود؟
اگر بیهده زیباست شب
برای که زیباست شب
برای چه زیباست؟
(ابراهیم در آتش، احمد شاملو، چاپ هفتم، انتشارات زمانه، تهران، ص ۱۱)