info@sokhangozaar.com

صائب تبریزی: سرو این گلستان باش!

چندی پیش بین دوستان صحبت از شعرهای صائب تبریزی به میان آمد. عزیزی گفت: آدم تازه بعد از سی‌سالگی می‌تواند بگوید به چه رشته‌ای علاقه‌مند ‌است؛ چه فردی برای زندگی مشترک به کار خوشی‌ها و ناخوشی‌های او می‌آید و باید دوباره به چه کتاب‌هایی برگردد و آن‌ها را بر اساس درک و تجربه امروزش از نو بخواند.(لطفاً این مطلب را هم بخوانید)

به خانه که آمدم در منابع شعر کلاسیک ایران در جست‌وجوی کتابی بودم که گزیده غزل‌های صائب تبریزی نظرم را جلب کرد. یک‌لحظه حرف آن دوست از دلم گذشت. دست بردم، کتاب را برداشتم و ورق زدم. باورتان نمی‌شود باز کردن کتاب همان و حیرت و لذت تازه و دردآلود من از خواندن دوباره برخی از غزل‌های این مرد بزرگ همان!

شبیه عشق بزرگی که در برهه نامناسبی از زندگی – در اوج جاهلی و غرورورزی‌های ابلهانه – در مسیرت قرارگرفته باشد و تو به دلیل کوچک و کم‌عمق بودنت، آن را نفهمیده، ندیده و متوجه نشده باشی و باز که به لطف و جبر طبیعت دوباره به آن بازمی‌گردی!

خداوندا شعر صائب چه مستی غمگین، گرم و لذت‌بخشی دارد! چه حکمت ژرفی در دل این کلمات پنهان است و خواندن دوباره این اشعار…

انگار صائب چهره واقعی خود را تازه به من نشان می‌داد. غزل‌ها چقدر زیبا، پرمعنا و حیرت‌انگیز بودند. غزل‌ها البته همان بودند؛ همان‌هایی که من در دوره دانشجویی و بعد از آن تنها از سر ضرورت و به نیت تکمیل کردن معلوماتم خوانده بودم. کم‌توجه به معانی بلند؛ کم‌توجه به حکمت و تجربه غنی انسانی خیمه‌ زده در دل آن‌ها؛ کم‌توجه به درد راستین و عمیقی که در اغلب بیت‌ها و مصراع‌ها می‌جوشید و می‌خروشید و بالا می‌آمد و حالا دوباره صائب تبریزی…

آیا این لذت عمیق و شگفت‌انگیز به خاطر این بود که سطح بینش و آگاهی من افزایش‌یافته بود. بی‌تردید بله؛ اما این بازگشت درس دیگری نیز به من داد. آثار اندیشمندان بزرگ؛ به‌ویژه آثاری که در زمان خود آن‌گونه که باید درک و خوانده نمی‌شوند، در دل خود گوهرهای بی‌نظیری پنهان کرده‌اند که به وقتش و البته به جوینده مناسب، آن‌ها را بی‌دریغ پیشکش خواهند کرد.

برگردیم به خواندن دوباره آثار ادبی بزرگ، به دیدن دوباره نقاشی‌های معتبر و شنیدن موسیقی‌هایی که در زمان خود به دلیل معرفت اندک ما، جنجال‌های محیطی بیهوده، توطئه سکوت یا حتی آماده نبودن روزگار برای درک صحیح پیام آن‌ها، نتوانستند تمام‌قد و با زبانی فصیح، حرف حساب خود را به کرسی بنشانند.

گاهی اوقات سوغات بازگشت به برخی از کتاب‌ها و آدم‌ها، از چگونه طی کردن مسیر و میزان رشد، آگاهی و بصیرت ما پرده برمی‌دارد.

با هم دو غزل ارزشمند از صائب تبریزی می‌خوانیم.

  • ز خارزار ِتعلق، کشیده دامان باش

به هرچه می‌کشدت دل، از آن گریزان باش

  • قدِ نهال خم از بارِ منت ثمر است

ثمر قبول مکن؛ سرو این گلستان باش!

  • درین دو هفته که چون گل درین گلستانی

گشاده‌روی تر از راز می‌پرستان باش

  • تمیز نیک و بدِ روزگار کارِ تو نیست

چو چشم آینه در خوب و زشت حیران باش

  • کدام جامه به از پرده‌پوشی خلق است؟!

بپوش چشم خود از عیب خلق و عریان باش

  • درون خانه خود، هر گدا شهنشاهی است

قدم برون منه از حد خویش، سلطان باش!

  • ز بلبلانِ خوش‌الحان این چمن صائب

مرید زمزمه حافظ خوش‌الحان باش!

و این غزل که فال و نشانه من بود برای ورود به یا فاصله گرفتن از امری خطیر.

  • اگر به بندگی ارشاد می‌کنیم تو را

اشاره‌ای است که آزاد می‌کنیم تو را

  • تو با شکستگیِ پا قدم به راه گذار

که ما به جاذبه امداد می‌کنیم تو را

  • درین محیط، چو قصرِ حباب اگر صدبار

خراب می‌شوی، آباد می‌کنیم تو را

  • ز مرگِ تلخ به ما بدگمان مشو زنهار!

که از طلسم غم آزاد می‌کنیم تو را

  • فرامشی، ز فراموشی تو می‌خیزد

اگر تو یاد کنی، یاد می‌کنیم تو را!

  • اگر تو برگ علایق ز خود بیفشانی

بهارِ عالم ایجاد می‌کنیم تو را

  • مساز رو ترش از گوشمال ما صائب

که ما به تربیت استاد می‌کنیم تو را

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

قبلا حساب کاربری ایجاد کرده اید؟
گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟
Loading...