آیا تا به حال به این موضوع فکر کردهاید جادوی شعر خوب چیست و چرا اغلب شعرها تا زمانیکه به شکل صحیح و به لطف فردی شایسته و خوشصدا خوانده یا اجرا نشوند، قدرت و تأثیر شگفتانگیز خود را نشان نمیدهند؟! آیا فکر کردهاید چرا اغلب شاعران تراز اول زبان و ادبیات فارسی، شعرهای خود را همراه با نواختن ساز در پیشگاه دیگران اجرا میکردهاند؟! آیا میدانید جادوی شعر خوب چگونه آشکار میشود؟! در این مقاله تلاش میکنم به پرسشهای مطرحشده پاسخ دهم.
جایی که جادوی شعر خوب آشکار میشود
شعرها پیش از آنکه به آواز رسا خوانده شوند، خواب هستند؛ خوابی آنقدر عمیق که گویی هرگز بیدار نبودهاند؛ اما زمانیکه لباس فاخر اجرای درست بر تن آنها پوشانده میشود، برمیخیزند، در سماعی هوشربا در برابر چشمان ما میچرخند، دل میبرند و عاقبت نیز بر عمق جان ما مینشینند.
معتقدم طلسم شعر جز با یک اجرای دقیق، صحیح و دلانگیز، شکسته نمیشود. چه این اجرا در قالب دکلمه باشد؛ چه در قالب آواز و همراه با موسیقی مناسب. آنوقت است که جادو اتفاق میافتد، کلمات قدرت و شکوه خود را بر ما آشکار میکنند و پیام موردنظر نیز به بهترین شکل به مخاطب انتقال مییابد.
عاشق شعر هستید؟! باید بتوانید آن را درست بخوانید
زمانیکه خود را شناختم، از حضور فرمانروای شعر نیز در وجودم با خبر شدم. حضوری زیبا، نیرومند و اغواگر که دلش نمیخواهد هیچکس دیگر را در سلطنت سرخ خویش شریک سازد. هرچه از طنازیها، دلبریها، گشایشها و یغماگریهای او در وجودم بگویم کم گفتهام و چراکه نه؛ شعر برای من «شاهِ شمشادقدان» و «خسروِ شیریندهنان» است.
فرمانروای شعر دقیق، متمرکز و هوشمند است. بر پیروان، رعایا و دلدادگانش سخت میگیرد و تا جان شاعر را با فراز و فرودهای پیدرپی ورز ندهد و ذوق او را در دیگ حوادث تلخ و شیرین نجوشاند، کلام پخته و تأثیرگذار را در اختیار او قرار نمیدهد.
حالا این شاعر ورزیده است که میتواند پیام شعر را استادانه به دیگران منتقل کند؛ اما کار اینجا تمام نمیشود. لازم است افراد دیگری هم که شعر او را میخوانند، حال و هوای شاعر و شعر را بهدرستی درک کنند و درد یا اشتیاق پنهان در پس کلمات او را بهخوبی بفهمند.
گاه دیدهام فردی که شعر دکلمه میکند، بهقدری با پیام پنهانشده در آن غریبه است و آنقدر کلمات را سست، بیروح و ناروا ادا میکند که بغض گلویم را میگیرد و با خود میگویم: «حیف از این شعر خوب که حرام شد!»
درست است که شعر امروز بیش از آنکه شنیداری باشد، نوشتاری و دیداری است؛ اما هرگز نمیتوان روی دیگر سکه را نیز نادیده گرفت که شعر بخش بزرگی از پیام و تأثیر خود را از راه خواندن درست و بیان جادویی راوی به دیگران منتقل میکند. یکی از دلایلی که بزرگانی چون حافظ شعر خود را همراه با نواختن ساز برای دیگران میخواندند، آگاهی از تأثیر شگرف این شیوه بر مخاطبان بود. هنوز هم مخاطب شعر فارسی با شنیدن است که غنی میشود و جان کلام شعر را درمییابد.
از نگاه من طاووس شعر در ناخودآگاه شاعر و بعد از آن نیز بر سطح کاغذ سفید یا الکترونیک زندانی است و تنها زمانی میتواند آزاد شود، به پرواز درآید و حیرت و تحسین همگان را برانگیزد که به شیوه صحیح و دلپذیر خوانده شود.
جادو اینجاست. در کلام مؤثر ما؛ در لحن و شیوه دلانگیز بیان ما؛ جایی که ما بهدرستی بر کلمهای مکث و بر دیگری تأکید میکنیم. آنوقت است که میتوانیم بگوییم: «کسی که شعر دیگری را درست میخواند، مادر دوم آن شعر است.»
یک پرسش مهم؛ چگونه یک شعر را درست و تأثیرگذار بخوانیم؟
- قدم اول در درستخوانی شعر، فهم درست و عمیق آن شعر است. مجری یا دکلماتور باید بتواند در شعر رخنه کند، خود را بهجای شاعر بگذارد، حال و هوای او را در زمان سرودن شعر درک کند و با چند بار خواندن شعر، با آن رفیق شود تا بتواند بهاصطلاح قلق شعر دستش بیاید و همان حس شاعر را به مخاطب منتقل کند. دکلماتوری که نتواند با شعر ارتباط برقرار کند، رسانه خوبی برای انتقال پیام شاعر نیست.
- قدم دوم استخراج تلفظ درست و معانی کلمات ناآشنا و دشوار در شعر است. گاهی در برخی از شعرهای کهن یا حتی نو، کلماتی وجود دارند که برای مخاطب قابل درک نیستند. این کلمات میتوانند نامهای محلی، اسمهای مکان یا کلماتی باشند که در زبان معیار امروز کمتر استفاده میشوند؛ بنابراین لازم است دکلماتور معنا و تلفظ درست آنها را از فرهنگ لغات استخراج کند تا علاوه بر فهم بهتر و اجرای روانتر، به بیسوادی نیز متهم نشود!
- قدم سوم آشنایی با فنون بیان و اجرای صحیح یک شعر است. کسی که یک شعر را اجرا میکند، باید با نحوه اجرای صحیح آن آشنا باشد. انتخاب لحن و ریتم درست و متناسب با شعر، انتخاب سرعت مناسب برای ادای کلمات، استفاده درست از زیر و بمی صدا، مکث و تأکیدهای صحیح و بهموقع در کلام، تصویرسازی ذهنی حین اجرا، واضحخوانی و تسلط بر کلامی که قصد دارد آن را اجرا کند، بخشی از مقدمات اجرای صحیح یک شعر از سوی اجراکننده است. (برای آشنایی بیشتر با این مفاهیم، مقالههای مربوط به فن بیان را در همین سایت مطالعه کنید.)
- و قدم چهارم، آشنایی با اجزا و ترتیب دستوری کلمه در جمله است. همه میدانیم که ترتیب اجزای جمله در شعر به هم میریزد. گاهی فعل اول جمله میآید یا دو جزء فعل مرکب از یکدیگر جدا میشوند؛ مانند این مصراع: دارم از زلف سیاهش گله چندانکه مپرس (حافظ)
ترتیب دستوری این شعر این است: [من] از زلف سیاه [او] چندان گله دارم که مپرس. وقتی ترتیب اجزای جمله برای ما مشخص شد، میتوانیم وجه هنری و کلید تأکید و تکیه بر کلمه موردنظر را نیز پیدا و درک کنیم.
در این مثال ما بهراحتی میتوانیم بفهمیم که تکیه اصلی شاعر بر کلمه «گله» است و جزو دوم آن «دارم» نیز به زیبایی هرچهتمامتر آغاز مصراع آمده و بر منظور خود دوچندان تأکید کرده است. لحن شعر نیز توأم با اندوه، گله، حسرت و نوعی خشم پنهان و درونی است که باید حین خواندن، بهدرستی به مخاطب منتقل شود.
به درخواست شما یک اتفاق سحرانگیز را رقم زدهام
اگر جزو مخاطبان جدید سخنگزار هستید و این نخستین مقالهای است که در این فضای آموزشی میخوانید، بد نیست بدانید من علاوه بر آموزش، در حوزه اجرا نیز فعالیت میکنم. در گذشته تهیهکننده برنامههای ادبی و فرهنگی در صدای استان مرکزی بودم و پسازآن حوزه فعالیت خود را به رادیوهای اینترنتی و سازمانی انتقال دادم.
حالا با رادیو آوای ایرانزمین، رادیو صراحی و اجرای اشعار بهترین شاعران ایران و جهان در محصولات آموزشی این وبسایت، کنار شما هستم.
از نگاه من این یک اتفاق سحرانگیز است. من عاشق اجرای شعر هستم و شما عاشق شنیدن بهترین شعرها از جانب کسی که پس از پانزده سال تلاش مستمر، تلاش میکند شعر را صحیح بخواند.
من به درخواست شما پاسخ دادم. لطفاً شما نیز به شعرها و مطالبی که طبق برنامهریزی دقیق در رادیو صراحی بارگذاری میشوند، بهدقت گوش کنید و در صورت تمایل، سری هم به محصول آموزشی با ترمه و تمنا بزنید.
شما با خرید این محصول و گوش کردن مداوم به بهترین شعرهایی که من برایتان اجرا کردهام؛ همچنین مطالعه مقالههای ارزشمند این وبسایت، بهتدریج شیوه خواندن صحیح شعر را میآموزید و به گویندگان درجهیک و پردانشی تبدیل میشوید که میتوانند در آسمان شعر و اجرای ایرانزمین به زیبایی بدرخشند.
من موفقیت شما را بهشرط تعهد به یادگیری، تضمین میکنم.