بنا بر نظر رضا بابایی، بهتر نوشتن و نویسنده خوب بودن، بر پنج پایه استوار است؛ ذوق، تجربه، اطلاعات و مطالعات متنوع، تخصص علمی و مخاطبشناسی. او این آگاهیها و مهارتها را زیرساخت نویسندگی میداند و در بخش موازین روساختی، به نکات ارزنده دیگری نیز اشاره میکند. در این مقاله دومین و سومین پایههای نویسندگی را از نگاه او شرح میدهم و تجربه خود را نیز به آن اضافه میکنم. (لطفاً مقالههای اول و دوم را هم بخوانید.)
ب. تجربه از دو راه خواندن و نوشتن
این نویسنده آگاه، رکن دوم بهتر نوشتن را تجربه میداند و از نگاه او تجربه نویسندگی از دو راه خواندن و نوشتن به دست میآید؛ زیرا نوشتن هم هنر است هم فن و علاوه بر ذوق، به تجربه نیز نیاز دارد.
صاحب کتاب بهتر بنویسیم، مثال جالب نجار ماهر و شاگرد نوآموز را میآورد و تفاوت ارائه دروس بهصورت نظری با ارائه آن به شکل عملی را در این مثال بهخوبی توضیح میدهد. او در جمعبندی سخن خود میگوید: فرق است بین یاد دادن چیزی در قالب چند سخنرانی ملالآور تا اینکه شاگرد سالها به کار گماشته شود و در هر لحظه چیزی بیاموزد.
تجربه در نوشتن حیاتی است؛ «نوشتنهای پیدرپی، چشم نویسنده را بر اسرار کلمات میگشاید. نوقلمان از هر کلمه فقط معنای آن را میبینند؛ اما پختگان و کارآزمودگان میدانند که هر کلمه در هر جمله، معنایی دیگر میتواند داشته باشد. توجه به اینهمه راز و رمز، ثمره دانش نیست؛ اثر تجربه است.»
پختگان و پُرنویسان بار عاطفی و معنایی هر کلمه را بهخوبی میشناسند؛ بهاصطلاح، قلق هر کلمه دستشان است و فرق بار عاطفی و ظرفیت متفاوت کلمات هممعنی را بهخوبی درک میکنند؛ برای مثال آنها میدانند چرا شاملو در مجموعه شعر «مرثیههای خاک» بهجای کلمه «خجسته» از کلمه «متبرک» استفاده کرده است و تفاوت این دو کلمه با وجود معنای واحدی که دارند چیست.
«آنها میدانند «فراوان» با «بسیار» فرق میکند و باران از «آسمان» میبارد نه «سپهر» و «درختان» از «درختها» شادابترند و هزار نکته باریکترازموی دیگر که در هیچ قاموس و فرهنگ دیگری ثبتنشده است.»
از نگاه او مهم است در مسیر کارورزی نویسندگی، موارد زیر را رعایت کنید:
- مدتی برای خود بنویسید و بعد هم نوشتههای خود را پاره کنید و دور بریزید؛
- تا میتوانید نوشتن را تمرین کنید. هیچ صاحب فنی بیتکرار و تمرین در فن خود بهجایی نرسیده است؛
- هر روز بنویسید؛ شده در حد یک بند و کار نوشتن را حتی برای یک روز تعطیل نکنید. مهم است که قلم شما روان، منعطف و پربار باقی بماند.
ج. مطالعات روزآمد و پراکنده
قبل از نوشتن درباره این مؤلفه، از تجربه خود برای شما مینویسم. من دانشآموخته زبان و ادبیات فارسی هستم. این رشته بینظیر از نگاه من، به هزار و یک دلیل جذاب، هویتبخش و اقناعکننده است. یکی از این دلایل، پراکندگی موضوعی حیرتآور این رشته است.
گستره قدرتمند رشته زبان و ادبیات فارسی در ساختار؛ نظم، نثر، نقد، تحقیق، معماری خلاقانه کلمات و سازههای هنری و ادبی غولآسا و در محتوا تعلیم، عرفان، عشق، زیبایی و لذت محض را شامل میشود.
حالا فکر کنید یک دانشآموخته جدی و علاقهمند به این رشته، فلسفه، منطق و جامعهشناسی هم بخواند، دستی در مطالعه کتابهای علمی روانشناسی هم داشته باشد، سالها در رسانه هم قلم زده باشد و بدش نیاید علاوه بر علوم ارتباطات، در حوزه عرفان و ادیان هم ورود کند و از خرمن این علوم نیز خوشه بچیند.
در نگاه اول شاید این پراکنده خوانی وقت تلف کردن به نظر بیاید و افرادی با این ویژگیها دمدمیمزاج و از اینجا مانده و از آنجا رانده به چشم بیایند؛ اما دیوید اپستین در کتاب گستره (Range)؛ عمق یا وسعت، بهوضوح از این شیوه و تجربه اندوختن در چند حوزه کاری یا چند رشته ورزشی و…؛ حمایت میکند. چیزی که رضا بابایی نیز به آن اعتقاد دارد.
او میگوید: «کسی که نمیخواهد به «مؤلف بودن» بسنده کند و خواهان آن است که علاوه بر عنوان مؤلف، شایستگیهای یک «نویسنده» را نیز داشته باشد، باید افزون بر مطالعات تخصصی در موضوع اثر، در حوزهها و قلمروهای دیگر نیز مطالعه یا حتی دست داشته باشد. آگاهیهای ویژه در موضوع مربوط، برای مؤلف بودن کافی است؛ اما بسندگی به مطالعات تخصصی، قلم را در پرورش مطلب ناتوان و ذهن را در افقگشایی ناکام میکند. نوشتن میتواند و باید تخصصی باشد؛ اما «خواندن» چنین بایدی ندارد؛ بنابراین گمان نکنید مطالعات پراکنده، وقتگیر و کمفایده است.»
جان کلام اینکه، همچون کشورگشایی با انگیزه تا میتوانید مرزهای مطالعاتی خود را گسترش دهید و افقهای تازه را پیش روی خود کشف کنید. در قدم بعد جامعهگرا باشید و اوضاع زمانه و دغدغههای مردم روزگار خود را دقیق زیر نظر بگیرید و بقیه را به پردازش ذهن ناخودآگاه خود بسپارید. این ویژگی تمام نویسندگان بزرگ در ایران و جهان است.
این مقاله ادامه دارد…