یکی دیگر از شاخههای نقد ادبی، نقد جامعهشناختی یک اثر ادبی است. این شیوه نقد برخلاف نقد فمینیستی، کاملاً سنتی است؛ یعنی منتقدان غرب از دیرباز در خوانش یک اثر ادبی به دنبال تأثیری بودهاند که متن از محیط گرفته بود و در گام بعد در پی تأثیری بودند که همان اثر میتوانست بر جامعه بگذارد. حتی اگر نام آن را بهوضوح «نقد جامعهشناختی» نمیگذاشتند.( لطفاً این مقاله را نیز بخوانید.)
نمونههای بارز آن نیز حکایتهای کنتربری چاوسر و پیِرز شخمزن ویلیام لنگ لند است که منتقدان از همان آغاز، این دو اثر را بازتاب جامعه انگلستان قرن چهاردهم میدانستند.
با وجود این، نگاه جدی و روششناسانه به این شیوه نقد در غرب، از دهه ۱۹۳۰ آغاز شد. در این دوره بر نقش ادبیات در خیزشهای طبقه مزدبگیر و فرودست و اینکه ادبیات آینه حرکت تاریخ اجتماعی است، بسیار تأکید میشد.
البته این نگاه مارکسیستی در ادامه چندان دوام نیاورد و بسیاری از منتقدان حامی نقد شکلمدارانه، نقش تکمحوری ادبیات را در تحولات اجتماعی اغراق گونه و انحراف از «مسیر درست» دانستند. هرچند در دورههای بعد، کسانی مثل ریچارد واسن با دفاع دوباره از این شیوه، شیوه نقد جامعهشناسی مارکسیستی را مهم ارزیابی کرد.
نقد جامعهشناختی آثار ادبی در ایران
پیدایش نقد جامعهشناختی آثار ادبی در ایران بیشتر به گسترش رویکردهای مارکسیستی در ایران دهه ۱۳۴۰ به بعد برمیگردد.
«در این زمان، ابتدا ترجمه متنهای مارکسیستی درباره فهم و تبیین شرایط مادی و اقتصادی هنر شکل گرفت. بحثهای مارکسیستی در زمینه ابعاد ایدئولوژیکی هنر، رئالیسم اجتماعی، نسبت میان کار و هنر، رابطه میان طبقه اجتماعی و هنر، نقش هنر در تغییرات اجتماعی و سیاسی؛ بهویژه بهرهگیری از هنر و ادبیات در مبارزههای سیاسی و اجتماعی، موضوعات دیگری بود که رویکرد مارکسیستی در ایران به همراه آورد.
بهترین نقد جامعهشناختی هنر و ادبیات در این دوره را میتوان کتاب «جامعهشناسی هنر» اثر امیرحسین آریانپور دانست. رهبران حزب توده و منتقدان برجسته مارکسیسم در ایران نیز، مانند احسان طبری در نوشتههای خود، تحلیلهای جامعهشناختی هنر و ادبیات را رواج دادند.»
با این مقدمه میتوان گفت؛ در نقد جامعهشناختی یک اثر ادبی، شیوه ترسیم ویژگیهای یک ملت؛ نظیر عقاید، باورهای بنیادین، نهضتها و آداب و رسوم اجتماعی، موردتوجه منتقد قرار میگیرد.
هرچند در این شیوه نقد نیز، آنچه اهمیت بیشتری دارد، نقد اجتماعی و هنری توأمان یک اثر ادبی است؛ زیرا یک اثر ادبی ممکن است نماینده نیرومند عصر خود باشد؛ اما به لحاظ هنری و عناصر زیباییشناسانه، فاقد آن چیزی باشد که منتقدان ادبی به آن «وجه هنری آبرومند» یک اثر میگویند.
تشخیص هماهنگی بین شخصیت یک اثر ادبی با ویژگیهای روزگار خود؛ همچنین تمدن و فرهنگ یک جامعه نیز، از شاخصههای دیگر نقد جامعهشناختی است.
تمرین بسیار خوبی که در این شاخه نقد برای شما در نظر گرفتهام، نقد جامعهشناختی شعر «آی آدمها» از نیما یوشیج است.
لطفاً بنویسید نیما در این شعر معتبر، چه اجتماعی را به تصویر میکشد و پیام اصلی او در این شعر به لحاظ جامعهشناختی چیست؟
نکته اول: شما میتوانید در این شیوه نقد، از نظریههای تکوینی «لوسین گلدمن» استفاده کنید.
نکته دوم: این تمرین مناسب دانشجویان ترم شش و هفت رشته زبان و ادبیات فارسی؛ همچنین پژوهشگران و علاقهمندان آشنا به مفاهیم پایهای شاخه اجتماعی نقد است.
آی آدمها
آی آدمها که بر ساحلْ نشستهْ شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد میسپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پایِ دائم میزند
رویِ این دریایِ تند و تیره و سنگین که میدانید.
آن زمان که مست هستید از خیالِ دستْ یابیدن به دشمن،
آن زمان که پیشِ خودْ بیهوده پندارید
که گِرِفْتَسْتیدْ دستِ ناتوانی را
تا تواناییِّ بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگْ میبندید
بر کمرهاتان کمربند.
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد میکند بیهوده جانْ، قربان!
آی آدمها که بر ساحلْ بساطِ دِلْگُشا دارید!
نان به سفره، جامهتان بر تن؛
یک نفر در آب میخواند شما را.
موجِ سنگین را به دستِ خسته میکوبد
باز میدارد دهان با چشمِ از وحشتْ دریده
سایههاتان را زِ راهِ دورْ دیده
آب را بلعیده در گودِ کبود و هر زمانْ بیتابیَشْ افزون
میکند زین آبها بیرون
گاه سر، گه پا.
آی آدمها!
او زِ راهِ دورْ این کهنهْ جهان را باز میپاید،
میزند فریاد و امّیدِ کمک دارد.
آی آدمها که رویِ ساحلِ آرام در کارِ تماشایید!
موج میکوبد به رویِ ساحلِ خاموش
پخش میگردد چنان مستی به جایْ افتاده، بس مَدْهوش.
میرود نعرهزنان. وین بانگْ باز از دور میآید:
– «آی آدمها»…
و صدایِ بادْ هر دمْ دِلْگَزاتَر،
در صدایِ بادْ بانگِ او رهاتر
از میانِ آبهای دور و نزدیک
باز در گوش این نداها:
– «آی آدمها»…
۲۷ آذر ۱۳۲۰