info@sokhangozaar.com

شعر هنوز یک رسانه قدرتمند است

شعر سوای آنکه در تاریخ ادبیات ایران و جهان همواره در ردیف پرسابقه‌ترین و تأثیرگذارترین رسانه‌ها بوده و تا امروز نیز جایگاه خود را حفظ کرده است، بهترین و ماندگارترین رفیق هم بوده است برای من. رفیق در لغت‌نامه‌ها با یار همدل، همراه و هم‌نفس یکی دانسته شده است و ریشه درخشان آن رفق، به معنای سود رساندن، مهرورزی و مدارا کردن است.(لطفاً این مقاله را هم بخوانید.)

از نگاه من خاصیت انحصاری یک رفیق جانی و حقیقی، هم‌پیاله و هم‌پیمان بودن در لحظه‌های روشن زندگی و مدارا کردن و همچنان مهربان ماندن در روزگاری است که دستمان، پشتمان و دلمان از بد حادثه خالی است و در یک‌کلام، شرایط روحی مناسبی نداریم.

و شعر در تمام سال‌های باهم بودنمان، چنین خاصیتی برای من داشته است.

شعر برای من یک رسانه قدرتمند است که می‌توانم به لطف آن درد و شادی مشترک آدم‌ها را در معرض تماشا بگذارم. می‌توانم به لطف آن از ترس‌های پنهانی و از زخم‌هایی بگویم که هر فرد خیال می‌کند به تنهایی با آن دست‌به‌گریبان است.

می‌توانم به لطف آن، آواز بلند حقیقت را اول به گوش خودم و بعد هم به گوش دیگران برسانم. می‌توانم زن شایسته‌تری باشم و در برابر پدیده‌ای مقاومت کنم که دلش می‌خواهد جهان را به تصرف کامل علم، صنعت و منطق خفقان‌آور جمع و تفریق و ضرب و تقسیم درآورد.

شعر برای من وجود پربرکت و پاینده‌ای است که قضاوت نمی‌کند و شرارت نمی‌ورزد. او راه مخفی من است به سمت قلبم، ناخودآگاه و نیمه‌تاریکم و البته ضمیر روشن و برترم. آنجاست که با حیرت می‌بینم من همه هستم و همه من و هرچه می‌گویم و می‌نویسم، نقطه اتصال و فصل مشترک من است با من‌های دیگر خویش.

شعر برای من محبوبی است که نیمه‌شب با شاخه گلی سرخ برای دیداری عاشقانه به کوچه‌ام می‌آید و بی‌تاب به پنجره‌ام سنگ می‌زند. شعر برای من رفیقی است که بدون او نمی‌توانستم و نمی‌توانم خودم و زندگی‌ام را اداره کنم. شعر برای من حکم همان هم‌نفسی را دارد که می‌داند کی باید مرا از عمق هزارپایی اقیانوس بالا بیاورد و خورشید را به من یادآور شود.

با این مقدمه دعوت هستید به خواندن شعر «ما دگر چرا؟!». این شعر از نیمایی‌های بلند و قدیمی من است و باورتان نمی‌شود، هنوز که هنوز است رنج و اعتراض و حسرت شخصیتی را که در این شعر نفس می‌کشد، دوست دارم.

چرا اسیر آب‌ونان شدیم / چرا شبیه دیگران شدیم؟!

این شعر برگرفته از مجموعه شعر با ترمه و تمناست، همراه با یک مقدمه آموزشی راهگشا برای نوآموزان و اجرای صمیمی چند شعر دیگر از شاعران مطرح ایران و جهان که آن‌ها را با عشق به شما تقدیم کرده‌ام.

من این گردهمایی باشکوه شعر و موسیقی و اجرا را بسیار دوست دارم. پیشنهاد می‌کنم شما هم این مجموعه چندمنظوره را از سایت تهیه کنید و از خواندن و شنیدن آن لذت ببرید. علی‌الحساب بخوانید با من این شعر بلند پر از پرسش و اعتراض را…

ما دگر چرا…؟!

با وجود آنکه رفته‌ای

هنوز در دلم

در این خیال تیره و علیل و تار

این تویی که روشنی

این تویی که حرف اوّلِ کتاب گریه‌های بی‌بهانه منی

هنوز هم به یاد رنگ بی‌نظیر چشم‌های تو

خون به‌جانب نگاه بی‌ترانه‌ام روانه می‌شود

هنوز این تویی که می‌دوی وُ

شعر من درون دامنت

مثل سیب

سبز و سرخ و عاشقانه می‌شود

ای تو اتفاقِ من!

ای تمام شور و اشتیاقِ من

چگونه شد که عهد ما گسست؟

چگونه شد که دست‌های گرم و خوب ما

در مسیر زردها و سردها

گم شدند وُ

پشت خان وُ خانمان عشق ما شکست؟!

چرا اسیر آب‌ونان شدیم؟

چرا شبیه دیگران شدیم؟

چگونه شد که اینچنین غریب و ناتوان،

حرف ناگهان و ناسپاس این‌وآن شدیم؟!

ما که قلبمان برای قلب شاد یک ستاره می‌تپد،

ما که دست‌هایمان در کویر هم شده ترانه می‌دهد،

ما که در قلمرو جنون وُ

هرچه نامرادی وُ

عبور هر چه لحظه‌های سرخ و زرد شاهزاده‌ایم

ما که بر لب هر آنچه تلخ و ناگزیر و سرد

بوسه داده‌ایم

ما که سال‌های سال

عضو سازمان سرخ رنج‌ها وُ

گریه‌های سبز عاشقانه بوده‌ایم و

محض خاطر عزیز و عارفانه خدا

صبح و ظهر و شام

ناسزا شنوده‌ایم،

ما که

در خلال این زمانه غریب وُ پرفریب

صدهزار جام ِتلخ حسرت و دریغ خورده‌ایم وُ

خم به شانه‌های پر غرور خود نبرده‌ایم،

ما دگر چرا

به عشق پشت کرده‌ایم وُ

مثل دشت‌های خشک و تشنه و خسیس،

دل به سیل‌های پرت بی‌امان وُ

گریه دروغ ِابرهای موسمی ناتوان سپرده‌ایم؟!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

قبلا حساب کاربری ایجاد کرده اید؟
گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟
Loading...