اختلال کمحرفی یا سکوت منفعلانه، نقطه مقابل اختلال پرحرفی است. اگر ما اختلالات روانشناختی مربوط به صدا و گفتار را یک طیف در نظر بگیریم، اختلال پرحرفی ابتدا و اختلال کمحرفی انتهای این طیف قرار میگیرد.
سکوت منفعلانه یا اختلال کمحرفی دقیقاً چه تعریفی دارد؟
خجالتی بودن، کمحرف بودن اجباری یا سکوت منفعلانه، یعنی صحبت نکردن بهموقع و اجتناب کردن از موقعیتهایی که انتظار میرود فرد در آن موقعیتها قدرتمند ظاهر شود و واضح، قاطع، جذاب و شفاف سخن بگوید.
برخی از انواع سکوت عبارتند از:
- سکوت مدبرانه؛
- سکوت از سر رضایت و خشنودی؛
- سکوت منفعلانه.
سکوتی مدبرانه سکوتی است که فرد در یک موقعیت پرتنش، منفی و سرشار از غرضورزیهای آسیبزا تصمیم میگیرد به نفع و به احترام خود و ارزشهایی که به آنها اعتقاد دارد، وارد یک گفتمان سراسر باخت و بیفایده با دیگری یا دیگران نشود.
سکوت کردن در برابر افراد نادان، خشن، حسود، اراذل و اوباش خیابانی، فردی که هدفش از صحبت کردن حل مسأله نیست، بلکه تخریب، تحقیر و مسموم کردن ذهن طرف مقابل است و…؛ نمونههایی از سکوت مدبرانه هستند.
سکوت از سر رضایت و خشنودی را همه میشناسیم؛ برای مثال پدری نظر دخترش را درباره خواستگارش میپرسد؛ او لبخند میزند، سرش را پایین میاندازد و سکوت میکند.
در سطح بسیار بالاتر، سکوت و صبر توأم با رضایت در برابر مشیت و اراده پروردگار است.
فرد باایمانی که در برابر مصائب و مشکلات صبور و به زینت سکوت رضایتمندانه و مؤمنانه آراسته است. اینها نمونههای بارز سکوت از سر رضایت و خشنودی هستند.
اما زمانی سکوت، سکوت نابهجا و منفعلانه است.
در این موقعیت فرد قدرت، تمایل و اراده ابراز وجود ندارد و میترسد. ترس از قضاوت شدن، تحقیر شدن، تنبیه شدن، ترس از پذیرفته نشدن و…؛
چنین فردی در برابر حقکشیها، نابرابریها و خرافات سکوت میکند و درون یک پیله شخصی تاریک و در انزوا به زندگی خود ادامه میدهد، بدون آنکه از این شیوه زندگی رضایت داشته باشد.
این همان سکوت مسموم و خطرناکی است که اغلب اوقات هسته اصلی پرخاشگریهای منفعلانه مانند قهر کردنهای متوالی در روابط عاطفی، افسردگی، غیبت، حسادت، ترک ناگهانی رابطه، زخمزبان و رفتارهای مخرب دیگر را در بطن خود پرورش میدهد.
بحث اصلی من در این مقاله، تمرکز بر این شیوه از سکوت است.
پیش از آن به جهان شیرین بزرگان زبان و ادبیات فارسی میرویم و از زاویه دید آنها به ماجرا نگاه میکنیم:
سعدی در شعر بسیار مشهور و معتبری میگوید:
تا مرد سخن نگفته باشد / عیب و هنرش نهفته باشد
هر بیشه گمان مبر که خالی است / باشد که پلنگ خفته باشد
در جای دیگری اشاره میکند:
زبان در دهان ای خردمند چیست؟ / کلید درِ گنجِ صاحبهنر
چو در بسته باشد چه داند کسی / که جوهرفروش است یا پیلهور؟!
جوهرفروش: گوهرفروش
و آن بیت معروف که میگوید:
اگرچه پیش خردمند، خامُشی ادب است / بهوقت مصلحت، آن بِه که در سخن کوشی
رند فرزانه شیراز، حافظ نیز بیت زیبایی در این باب دارد.
حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان / این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر
که به ضرورت پرداختن به بیان مکتوب اشاره میکند.
ادیب پیشاوری هم نظری هنرمندانه در این زمینه دارد.
به گوینده گیتی برازنده است / که گیتی به گویندگان زنده است
کسی کو ز دانش برد توشهای / جهانی است بنشسته در گوشهای
امیدوارم توانسته باشم ظرافتهای نگاه این بزرگان را درباره تبعات کمحرفی و خجالتی بودن به شما منتقل کنم.
برمیگردیم به بحث خجالتی بودن
فرد خجالتی و کمحرف، جایی باید از حق خود دفاع کند، جایی باید خود را برای کسب یک مقام و موقعیت اجتماعی، اقتصادی یا عاطفی آشکارا ابراز کند؛ اما قادر به انجام این کار نیست.
- ریشه این اختلال در کجاست؟ در کمرویی
- کمرویی از کجا تغذیه میشود؟ از اعتمادبهنفس پایین
- اعتمادبهنفس پایین چگونه شکل میگیرد؟ از تحقیر و سرزنشهای احتمالی والد یا والدین، از رفتارهای تهاجمی و نادرست اطرافیان یا مردم جامعه با او، از گفتوگوهای ذهنی منفی و زشتی که فرد با خود دارد و از تصویر ذهنی نازیبا و غیرقابل قبولی که در روانش حمل میکند.
نکته ظریف: هرگز اختلال کمحرفی را با تیپ شخصیتی درونگرا اشتباه نگیرید.
افراد خجالتی و کمحرف به لحاظ تقسیمبندیهای شخصیتی در علم روانشناسی، در ردیف شخصیتهای اجتنابی طبقهبندی میشوند. آنها به دلایلی که گفته شد، فاقد مهارتهای ارتباطی هستند یا به دلیل آسیبهای متعددی که در مسیر زندگی دیدهاند، در تعامل با دیگران بسیار ضعیف عمل میکنند.
درحالیکه تیپ شخصیتی درونگرا ازآنجاییکه توجه او بیشتر به احساسات، افکار و دنیای درون است، ترجیح میدهد کمتر صحبت کند و در جمعها بیشتر شنونده است؛ اما لازم باشد و موقعیت ایجاب کند، چنان قاطعانه و جذاب صحبت و اظهارنظر میکند و چنان از حق خود دفاع میکند که شما شگفتزده میشوید.
اغلب رهبران بزرگ سیاسی و اقتصادی جهان مثل گاندیها، نلسون ماندلاها، زاکربرگها، بیل گیتسها و استیو جابزها، جزو این تیپ شخصیتی هستند؛ بنابراین، افراد خجالتی و دارای اختلال کمحرف بودن، از اساس با درونگراها متفاوت هستند.
تأثیر کمحرفی بر جنس و ضرباهنگ صدا
اختلال کمحرف بودن علاوه بر اینکه زندگی اجتماعی و روابط بین فردی ما را به خطر میاندازد، تأثیر مخربی نیز بر تنالیته و ضرباهنگ صدای ما میگذارد.
در مقاله حسنکِ رودهدراز گفتم پرحرفی حنجره و تارهای صوتی ما را بیمار میکند و کیفیت صدای ما را بهشدت پایین میآورد. اینجا هم اضافه میکنم که اختلال کمحرف و خجالتی بودن، قاتل موذی و خاموش صدای قدرتمند شماست.
در مقطع کارشناسی ارشد دوستی داشتم که بسیار طناز بود و با همان ذهنیت هم در مواجهه با آدمها یا موقعیتهای مختلف، بسیار سریع مابهازای لغوی آن شرایط را میساخت و تحویل مخاطب خود میداد!
یک روز یکی از همکلاسیهای ما در سالن کوچک آمفیتئاتر دانشجویان زبان و ادبیات فارسی در حال ارائه مقاله بود. صدای او نه حجم داشت، نه برد و نه ارتفاع. ما با اینکه ردیف جلو نشسته بودیم، اصلاً متوجه نمیشدیم او چه دارد میگوید. یکدفعه دوست من فریاد زد و گفت:
– «دوست عزیز صدات از ته چاه بیژن و منیژه می یاد بیرون! بلندتر صحبت کن لطفاً.»
حالا بماند که ادامه کار به کجا رسید؛ ولی او به لحاظ روانشناسی صدا و گفتار بر نکته درستی انگشت گذاشته بود.
صدا در فردی که مقاله ارائه میکرد، به دلیل همین اختلال کمحرف و کم رو بودن، بهشدت عقبنشینی کرده بود. صدا در او مچاله شده بود. صدای او انگار بچهای کوچک بود که از چیزی بهشدت ترسیده باشد.
کمحرفی و خجالتی بودن اینگونه قدرت صدای ما از ما میدزدد.
گاهی رفتارهای نامناسب بزرگترها یا دوستان در کودکی، ترس از طرد شدن، احساس بیارزش پنداشتن خود، گفتوگویهای درونی منفی و کینهتوزانه خودمان با خودمان، گاهی یک اتفاق ناخوشایند، گاهی از دست دادن یک عزیز یا یک موقعیت دلخواه باعث میشود ما در خود فرو رویم و صدای ما هم به معنای واقعی کلمه در محاق برود.
در چنین شرایطی یک دور و تسلسل باطل شکل میگیرد.
به این شکل که:
ما هرچه کمحرفتر میشویم، صدای ما هم کیفیت خود را با سرعت بیشتری از دست میدهد و هرچه صدای ما بیکیفیتتر و ضعیفتر شود، انگیزه ما هم برای صحبت کردن در جمع کمتر میشود.
درباره راههای برطرف کردن خجولی و کمحرف بودن، مقاله مفصل دیگری برای شما خواهم نوشت.