info@sokhangozaar.com

نقد و سبک‌شناسی یک اثر ادبی+ تمرین

یکی از مسائل اساسی در بررسی متون نظم و نثر، نقد سبک‌شناسی است. منتقد در بررسی سبک‌شناسانه تنها به واژگان و دستور زبان اثر نمی‌پردازد؛ بلکه به سبک (style) نویسنده نیز نظر دارد. البته صرفاً محتوای مطلوب و واژگان زیبا کافی نیست؛ چیزی که مهم است شیوه بیان منحصربه‌فرد، خلاقانه و زیباست. (لطفاً این مقاله را نیز بخوانید.)

در تاریخ نقد سبک‌شناسانه آمده است، افلاطون سبک را کیفیتی می‌دانسته که در برخی از آثار وجود دارد یا ندارد. او سبک را محصول عوامل متعددی می‌داند که در نوشته‌ای جمع می‌شود و آن را از دیگر نوشته‌ها متمایز می‌کند. در نقد سبک‌شناسی درک و بازنمود این کیفیت است که اهمیت دارد.

جمال میرصادقی درباره سبک می‌نویسد: «سبک به رسم و طرز بیان اشاره دارد؛ تدبیر و تمهیدی است که نویسنده در نوشتن به کار می‌گیرد. به این معنی که انتخاب کلمه، ساختمان دستوری، زبان مجازی، تجانس حروف و دیگر الگوهای صوتی در ایجاد سبک دخیل هستند. آرایش کلمات به طریقی که به‌سرعت، فردیت نویسنده و فکر و نیت او را بیان کند.»

او در جای دیگر می‌گوید: «سبک نویسنده، درک و قضاوتی را که او از جهان دارد منعکس می‌کند و به کمک آن به این درک و قضاوت، صورت عینی می‌دهد.»

البته دیگر منتقدان سبک را تنها طرز بیان نمی‌دانند. دکتر محمد مندور در کتاب نقد و ادب می‌گوید: «مقصود از سبک، تنها چگونگی تألیف از نظر لفظی نیست؛ بلکه مقصود روش کلی نویسنده در کیفیت تألیف، تعبیر، اندیشه و احساس است.»

با این مقدمه، منتقد در نقد سبک‌شناسی باید علاوه بر طرز بیان، بر جهان اثر، اندیشه‌ها و احساسات خاص نویسنده نیز توجه داشته باشد؛ چه‌بسا اندیشه‌ای که با آن می‌توان نویسنده را شناخت، همان‌گونه که طرز بیان یک نویسنده ممکن است او را از نویسندگان دیگر متمایز سازد.

برخی منتقدان نظیر علی‌اکبر کسمایی در کتاب نویسندگان پیشگام معتقدند؛ نویسنده راستین کسی است که همچون دیگران ننویسد و «اصیل در نظر، اصیل در کلام، اصیل در اندیشه و اصیل در تصویر و لهجه» باشد.

جان کلام اینکه؛ یک منتقد کاربلد در نقد سبک‌شناسی بر:
  • شیوه بیان نویسنده؛
  • احساسات و اندیشه‌های خاص او؛
  • قدرت و اصالت کلام؛
  • تصویرسازی‌های ذهنی بکر و بدیع نویسنده؛
  • میزان اطلاع وی از فرهنگ‌های لغوی؛
  • میزان رخداد مکاشفه در او و انتقال آن به اثر؛
  • و مقلد بودن یا نبودن نویسنده، انگشت می‌گذارد.

سبک‌ها با توجه به نام نویسندگان، دوره تاریخی، زبان، موضوع، موقعیت جغرافیایی، مخاطبان، اهداف و…؛ تقسیم‌بندی‌های جداگانه دارند؛ برای مثال، سبک خراسانی، سبک بیهقی، سبک قرن پنجم، سبک گزارشی، سبک فلسفی، سبک عامیانه و…

این را هم اضافه کنم که محسن ذوالفقاری بین «سبک ادبی» و «تکنیک ادبی» تفاوت قائل است و معتقد است؛ نباید این دو را به جای هم به کار برد؛ زیرا تکنیک واژه‌ای «عام» است و سبک «جزئی» از تکنیک به شمار می‌آید و یکی از عناصر داستان است.

در یک جمله، سبک درباره بافت یک نوشته سخن می‌گوید و بافت «آمیزه‌ای از زبان، معنا و موسیقی است.»

تمرینی که برای شما در این شاخه نقد در نظر گرفته‌ام، بررسی سبک‌شناسانه دو اثر مطرح در زبان فارسی است.

  • بخشی از محاکمه حسنک وزیر در کتاب تاریخ بیهقی؛
  • یکی از حکایت‌های گلستان سعدی.

این دو نمونه تمرین بر یک موضوع واحد، یعنی سلطان محمود متمرکز شده‌اند؛ اما با سبک و سیاق متفاوت. بررسی سبک نوشتاری، طرز بیان، نگاه و جهان‌بینی این دو نویسنده بزرگ در این تمرین، مد نظر است.


«جهان خوردم و کارها راندم و

عاقبت کار آدمی مرگ است.»


ذکر بر دار کردن حسنک / تاریخ بیهقی

و پس از این مجلسی کرد با استادم. او حکایت کرد که در آن خلوت چه رفت. گفت: «امیر پرسید مرا از حدیث حسنک. پس از آن حدیث خلیفه. و گفت: «چه گویی در دین و اعتقاد این مرد و خلعت ستدن از مصریان؟» من در ایستادم و رفتن حج تا آن‌گاه که از مدینه به وادی‌القری بازگشت بر راه شام و خلعت مصری بگرفت و خلیفه را به دل آمدن که مگر امیر محمود فرموده است، همه به‌تمامی شرح کردم.

امیر گفت: «پس از حسنک در این باب چه گناه بوده است که اگر به راه بادیه آمدی، در خون همه خلق شدی؟» گفتم: «چنین بود، ولکن خلیفه را چندگونه صورت کردند، تا نیک آزار گرفت و از جای بشد و حسنک را قرمطی خواند و در این معنی مکاتبات و آمد و شد بوده است.» امیر ماضی چنانچه لجوجی و ضجرت وی بود، یک روز گفت: «بدین خلیفه خرف‌شده بباید نبشت که من از بهر قدر عباسیان، انگشت در کرده‌ام در همه جهان و قرمطی می‌جویم و آنچه یافته آید و درست گردد، بر دار می‌کشند…»


حکایت / گلستان سعدی

یکی از ملوک خراسان، محمود سبکتگین را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده، مگر چشمان او که همچنان در چشم‌خانه همی‌گردید و نظر می‌کرد. سایر حکما از تأویل این فرو ماندند، مگر درویشی که به جای آورد و گفت: «هنوز نگران است که ملکش با دگرانست.»

بس نامور به زیر زمین دفن کرده‌اند

کز هستی‌اش به روی زمین بر، نشان نماند

وان پیرلاشه را که سپردند زیر گل

خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند

زنده‌ست نام فرّخ نوشیروان به خیر

گرچه بسی گذشت که نوشیروان نماند

خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر

زان پیش‌تر که بانگ برآید: فلان نماند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

قبلا حساب کاربری ایجاد کرده اید؟
گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟
Loading...