info@sokhangozaar.com

نقد نوعی (انواع ادبی)+ تمرین

یکی از اصول اولیه نقد سالم و قابل استناد، نقد نوعی است. اینکه منتقد از «نوع» یا «ژانر» اثر در حال بررسی، آگاه و بر آن اشراف داشته باشد. به این شاخه از نقد کهن، بررسی انواع ادبی یا «نقد نوعی» می‌گویند. جلوه برجسته و اهمیت این شیوه نقد، بیشتر در سبک‌شناسی مشخص می‌شود.

( لطفاً این سه مقاله اول، دوم و سوم را نیز بخوانید.)

موضوع اصلی نقد نوعی:
  • طبقه‌بندی آثار ادبی از حیث ساختار و محتوا؛
  • بررسی استقلال وجودی هر اثر؛
  • استخراج مناسبت‌های آن اثر با دیگر آثار و وجوه تفکیکی آن است.

به‌هرحال هر نوع ادبی، ویژگی‌های منحصربه‌فرد خود را دارد که از دیگر انواع ادبی متمایز می‌شود؛ برای مثال «داستان کوتاه» مختصاتی دارد که «رمان» ندارد و بالعکس.

البته تقسیم‌بندی‌های انواع ادبی نیز بسته به بستر نقد، متفاوت است؛ مثال روشن اینکه در سبک‌شناسی، انواع ادبی به لحاظ زمان و مکان طبقه‌بندی می‌شود؛ اما در داستان‌نویسی تمرکز بیشتر بر ساختمان و مختصات بیرونی است.

سابقه نقد نوعی

سابقه نقد نوعی به «فن شعر» ارسطو برمی‌گردد. در فن شعر، دو نوع عمده «حماسه» و «تراژدی» مشاهده می‌شود و البته از قرون‌وسطی به این‌سو؛ به‌ویژه پس از قرن هجدهم، انواع ادبی به شکل نثر نیز ظهور می‌یابد. امروزه بسامد انواع ادبی در شعر و نثر بسیار بالاست.

ضرورت نقد نوعی

دکتر سیروس شمیسا در کتاب انواع ادبی می‌گوید: «اگر کسی [منتقد] نوع یک اثر ادبی را بداند، از پیش درباره خود آن اثر هم اطلاعاتی دارد.» او در جای دیگر، در همین کتاب، اضافه می‌کند: «در انسیکلوپدیای بزرگ می‌خوانیم: هدف نقد، قضاوت، طبقه‌بندی و توضیح آثار ادبی است… هدف از این توضیح، تعیین روابط اثر است…با قوانین ویژه انواع ادبی…» بنابراین منتقد در نقد نوعی، آثار را بر اساس قالب، سبک و موضوع تبیین می‌کند. همین کافی است که دریابیم، دانش یک منتقد در نقد نوعی، نسبت به مختصات انواع ادبی منظوم و منثور تا چه میزان باید گسترده و در عین حال ژرف باشد.

تقسیم‌بندی انواع ادبی از حیث ساختار و محتوا

در نقد نوعی، آثار منظوم انواع ادبی مرتبط با ساختار عبارتند از: قصیده، غزل، مثنوی، رباعی، دوبیتی، چهارپاره، مفردات، قطعه، مسمط، مستزاد، ترکیب‌بند، ترجیع‌بند و قالب‌های شعر نو. منتقد در این مرحله و در تحلیل ساختار و تمیز نوع ادبی منظوم، لازم است به وجوه تمایز انواع مختلف آگاهی داشته باشد.

انواع ادبی از حیث محتوا نیز، مرثیه، مفاخره، شهرآشوب، حبسیه، طنز، هزل، هجو، مطایبه، مدح، مناجات، ساقی‌نامه و…؛ را شامل می‌شود.

اهمیت نقد در نوع ادبی داستان (کوتاه، بلند، رمان)

شناخت انواع ادبی در داستان به دلیل اهمیت و میزان تأثیرگذاری این نوع ادبی، بسیار ضروری است. در داستان معمولاً به شیوه‌های نقد و تحلیل شخصیت، نقد طرح و پیرنگ، نقد لحن، نقد گفت‌وگو، نقد صحنه، نقد بحران و نقد حوادث پرداخته می‌شود.

جان کلام اینکه؛ ذوق سلیم، ذهن تعلیم‌یافته و شناخت عمیق از انواع ادبی لازم است تا حق مطلب درباره این شاخه نقد ادا شود.

تمرین‌هایی که در حوزه نقد نوعی برای شما در نظر گرفته‌ام، ضمن ارزیابی میزان دانش شما درباره انواع ادبی، اهمیت این شیوه نقد را نیز در ذهن شما تثبیت می‌کند. لطفاً نوع ادبی مواردی را که در ادامه می‌آید، مشخص کنید و دلایل خود را نیز بنویسید. منتظر نقدهای ارزشمند شما هستم.


خیال خام پلنگ من / حسین منزوی


خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من – دل مغرورم – پرید و پنجه به خالی زد

که عشق – ماه بلند من – ورای دست رسیدن بود

گل شکفته! خداحافظ اگرچه لحظه دیدارت

شروع وسوسه‌ای در من به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیم آری؛ موازیان به ناچاری

که هر دو باورمان زآغاز، به یکدگر نرسیدن بود

اگرچه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد؛ اما

بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من

فریبکار دغل‌پیشه بهانه‌اش نشنیدن بود

چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می‌بافت؛ ولی به فکر پریدن بود!


بیا عاشقی را رعایت کنیم / سید حسن حسینی


بیا عاشقی را رعایت کنیم / ز یاران عاشق حکایت کنیم

از آن‌ها که خونین سفر کرده‌اند / سفر بر مدار خطر کرده‌اند

از آن‌ها که خورشید فریادشان / دمید از گلوی سحرزادشان

غبار تغافل ز جان‌ها زدود / هشیواری عشق‌بازان فزود

عزای کهن‌سال را عید کرد / شب تیره را غرق خورشید کرد

حکایت کنیم از تباری شگفت / که کوبید درهم، حصاری شگفت

از آن‌ها که پیمانه «لا» زدند / دل عاشقی را به دریا زدند

ببین خانقاه شهیدان عشق / صف عارفان غزل‌خوان عشق

چه جانانه چرخ جنون می‌زنند / دف عشق با دست خون می‌زنند

سر عارفان سرفِشان دیدشان / که از خون دل خرقه بخشیدشان

به رقصی که بی‌پا و سر می‌کند / چنین نغمه عشق سر می‌کنند

«هلا منکر جان و جانان ما / بزن زخم انکار بر جان ما

اگر دشنه‌آذین کنی گرده‌مان / نبینی تو هرگز دل‌آزرده‌مان

بزن زخم، این مرهم عاشق است / که بی‌زخم مردن غم عاشق است

بیار آتش کینه نمرودوار / خلیلیم! ما را به آتش سپار

که پروانه – در خلسه- طی طریق / به پایان برد با دو بال حریق»

در این عرصه با یار بودن خوش است / به‌رسم شهیدان سرودن خوش است

بیا در خدا خویش را گم کنیم / به‌رسم شهیدان تکلم کنیم

مگو سوخت جان من از فرط عشق / خموشی است هان! اولین شرط عشق…


مطلع دوم/ منطق‌الطیر/ خاقانی


شاهد سرمست من، صبح درآمد ز خواب

کرد صراحی طلب، دید صبوحی صواب

در برم آمد چو چنگ، گیسو در پاکشان

من شده از دست صبح دست بسر چون رباب

داد لبش از نمک، بوی بنفشه به صبح

بر نمکش ساختم مردم دیده کباب

روی چو صبحش مرا از الم دل رهاند

عیسی وآنگه الم؟! جنت وآنگه عذاب؟!

صبحدم آب حیات خوردم از آن چاه سیم

عقل بر آن چاه و آب صرف کنان جاه و آب

یوسف من گرگ مست، باده به کف صبح فام

وز دو لب باده رنگ، سرکه فشان از عتاب

یافت درستی که من توبه نخواهم شکست

کرد چو صبح نخست روی نهان در نقاب

گفت چرا در صبوح باده نخواهی کنونک

حجله برانداخت صبح حجره بپرداخت خواب

گفتمش ای صبحدل! سکه کارم مبر

زر و سر اینک ز من، سکه رخ برمتاب

من نکنم کار آب، کو ببرد آب کار

صبح خرد چون دمید، آب شود کار آب

من به تو ای زودسیر، تشنه دیرینه‌ام

دشنه مکش هم چو صبح، تشنه مکش چون سراب…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

قبلا حساب کاربری ایجاد کرده اید؟
گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟
Loading...