نقد موسیقایی در جهان گسترده نقد ادبی، بیشتر از متن، برای شعر کاربرد دارد. صاحبنظران در کتابهای قدیم، موسیقی را «معرفت الحان» تعریف کرده و آن را به فیثاغورس نسبت دادهاند؛ همچنین گفتهاند: «فیثاغورس موسیقی را از علم هندسه یا از «عدد» استخراج کرده است.» (لطفاً این مقاله را نیز بخوانید.)
کارکرد نقد موسیقایی شعر
به زبان ساده، «تناسب» و «لذت» از مسائل زیربنایی نقد موسیقایی است که تناسب واکها، اصوات و بلندی و کوتاهی آنها، نحوه قرار گرفتن کلمات کنار یکدیگر، وزن و…؛ را در بر میگیرد.
قطعاً شما نیز به این مسأله دقت کردهاید که گاه یک مضمون مشترک، از قلم چند شاعر جاری میشود؛ اما قدرت تأثیر و ساختار سخن هر یک، کاملاً با دیگری متفاوت است. در این بین، شعری ارزشمندتر است که میزان بهرهمندی خلاقانه آن از عناصر موسیقایی بیشتر باشد.
البته موسیقی شعر به وزن عروضی محدود نمیشود و موسیقی قافیه و ردیف، قوافی میانی در اوزان دوری، انواع موسیقی کلمات نظیر جناسها و لذت برگرفته از موسیقی صنایع معنوی را نیز شامل میشود.
بهترین اثر تحقیقی که من میتوانم در زمینه آشنایی بیشتر و بهتر با موسیقی شعر به شما معرفی کنم، اثر ارزشمند «موسیقی شعر» دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی است. او در این کتاب، موسیقی شعر را به چهار دسته موسیقی بیرونی (وزن)، کناری (قافیه)، درونی و معنوی تقسیم میکند.
نکته ظریف: مسعود صابرینیا در مقالهای در فصلنامه نامک با عنوان «نگاهی به موسیقی شعر نوشته محمدرضا شفیعی کدکنی» ، نظریه او را در باب موسیقی شعر رد کرده است. پیشنهاد می کنم این مقاله را حتما بخوانید و درباره شیوه نقد این منتقد فکر کنید. صابرینیا در حوزه موسیقی صاحب فکر و دانش است و دلایلی که آورده است، قابل بحث و بررسی است.
خلاصه کلام اینکه؛ منتقد در این رویکرد باید ضمن آشنایی کامل با انواع موسیقی شعر، بتواند نوع و بسامد استفاده از آن، میزان غنا و خلاقیت؛ همچنین دخل و تصرفهای هیجانانگیز و هنری شاعر را در بهره گرفتن از انواع موسیقی شعر در اثر، استخراج و بررسی کند.
از نگاه من از میان شاعران تراز اول شعر کهن فارسی، برخی از غزلهای مولانای جان، از حیث غنای موسیقایی، کمنظیرند.تمرینی که برای شما در نظر گرفتهام این است. غزل زیر را از این اندیشمند بیبدیل بخوانید و آن را از حیث موسیقایی بررسی کنید.
مرده بدم زنده شدم
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم / دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا / زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم
گفت که دیوانه نهای لایق این خانه نهای / رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که سرمست نهای رو که از این دست نهای / رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو کشته نهای در طرب آغشته نهای / پیش رخ زندهکنش کشته و افکنده شدم
گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی / گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم
گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی / جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم
گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری / شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم
گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم / در هوس بال و پرش بیپر و پرکنده شدم
گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو / زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم
گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن / گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم
چشمه خورشید تویی سایهگه بید منم / چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم
تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم / اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم
صورت جان وقت سحر لاف همی زد ز بطر / بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم
شکر کند کاغذ تو از شکر بیحد تو / کآمد او در بر من با وی ماننده شدم
شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خم / کز نظر وگردش او نور پذیرنده شدم
شکر کند چرخ فلک از ملِک و مُلک و مَلَک / کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم
شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق / بر زِبَر هفت طبق اختر رخشنده شدم
زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم / یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم
از توام ای شهره قمر در من و در خود بنگر / کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان / کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم