یکی دیگر از شاخههای نقد ادبی، نقد سیاسی است. برخی از منتقدان نظیر محسن ذوالفقاری معتقدند، ادبیات میتواند دنیا را متحول کند. این دسته میافزایند: انقلابی که ادبیات برپا میکند، بر سیاسی بودن آن صحه میگذارد. چهبسا یک اثر ادبی- سیاسی، نافذتر از عملکرد یک عملیات گسترده مسلحانه باشد.
ابوالحسن نجفی نیز در کتاب وظیفه ادبیات میگوید: «ادبیات؛ هم بهعنوان قلم و تجربه، هم بهعنوان قلم و خیال، هم بهعنوان عمل، هم بهعنوان گریز، وظیفه سیاسی واقعی انجام میدهد؛ زیرا سرمنشأ یک سلسله تصمیمها و طرحهایی است که دنیای ما را متحول یا بهطور کلی متغیر میکند.»
بهموازات این طیف از منتقدان، کسانی مانند آلن روب، منتقد فرانسوی درباره نقد سیاسی یک اثر ادبی نظیر داستان، نظرات جالب دیگری دارند. روب میگوید: «نویسنده کارش نبرد با سیاست ناروا و توأم با آن، درمان و جستن راه چاره نیست. آن داستاننویس […] که داستان مینویسد تا با فاشیسم بجنگد، مرا به خنده میآورد و درباره صلاحیت نویسندگیاش نگران میکند.»
نظر دیگر منتقدان درباره نقد سیاسی
ناصر مطلبزاده در کتاب رویکردهای سیاسی در نقد ادبی، درباره نقد سیاسی اینگونه مینویسد:
«در دهه شصت و تا حدودی هفتاد میلادی، آموزش ادبیات و مطالعات نقد ادبی برای گروههای اقلیت و رادیکال به کنشی آشکارا سیاسی تبدیل شد. بخشهای انگلیسی در مغربزمین از مراکزی بودند که زیر فشار شدید منتقدان، دورههایی را برای مطالعات آفریقایی-آمریکایی و فمینیستی وارد برنامه آموزشی خود کردند.
این تحولات خبر از تغییر پارادایمی میداد که علاوه بر تغییر در عناوین و دورههای آموزشی، به انکار و طرد رویکرد فرمالیستی در نقد ادبی میپرداخت. دیگر بررسی وجوه زیباییشناختی آثار ادبی در دستور کار منتقدان نبود. در کلاسهای مطالعات آفریقایی-آمریکایی و مطالعات فمینیستی، مطالعه یک اثر ادبی معمولاً با سؤالاتی سیاسی شروع میشد: آیا این داستان واقعیت را میگوید؟ آیا این اثر ادبی به نفع یا علیه جنبش است؟ این نمایشنامه در مورد ما چه میگوید؟ در مورد آنها چه نظری دارد؟
نقد ادبی به سلاحی برای مبارزه سیاسی تبدیل شده بود؛ اما با تحولاتی که در عرصه تئوری در دهه هفتاد و هشتاد میلادی اتفاق افتاد، نقد ادبی سیاسی بخش اعظمی از سرّ زندگی خود را از دست داد؛ با وجود این، همین امروز هم دانشجویان در کلاسها به خوانشهای سیاسی از متون ادبی توجه بیشتری نشان میدهند. دلیل واضح چنین علاقهای، درگیر شدن دانشجویان با واقعیتها و مناسبات عینی اجتماعی خارج از متن است.
یک دختر جوان دانشجو به درک معنای سیاسی کشمکشهای شخصیت زن در یک رمان یا یک نمایشنامهْ علاقه بیشتری نشان میدهد؛ بهویژه وقتی خود را در شرایطی نسبتاً مشابه با او ببیند. خوانش سیاسی اثر ادبی میتواند به او نشان دهد نابرابریهای جنسیتی و سرکوب اجتماعی او در کجا با ساختار سیاسی پیوند میخورد.»
با این توضیح، علاقهمندان به این شاخه از نقد، میتوانند در بررسی یک اثر ادبی از این منظر، به پرسشهای زیر پاسخ دهند:
- مسائل سیاسی داستان اعم از طرح مسائل داخلی یا خارجی کدامند؟
- مواضع نویسنده در باب این مسائل سیاسی کدام است؟
- محورهای سیاسی داستان با توجه به زمان نوشتن اثر موردنظر، چه پایگاهی داشته است؟
- نویسنده بهطور کلی از چه مسائلی رنج میبرد و درصدد مبارزه با چیست؟
- شیوه جنگیدن او چگونه است؟
- و… .
نظر من این است که نقد سیاسی یک اثر ادبی با نقد جامعهشناختی و نقد اصالت زن، ترکیب شود؛ زیرا این سهشاخه نقد، به طرز معناداری در پی تغییر شرایط موجود هستند و اساساً با هدف ایجاد تغییر نوشته میشوند. البته در این نحوه بررسی باید بسیار دقیق و هوشمندانه عمل کرد. شایسته نیست منتقد تحت تأثیر احساسات نویسنده یا جانبداریهای احتمالی سیاسی خود قرار گیرد؛ چیزی که متأسفانه در ایران و در این شیوه نقد، کمتر شاهد آن بودهایم.
تمرینهای مناسبی که میتوانم در این شیوه به شما معرفی کنم، نقد سیاسی و جامعهشناختی مرغ آمین نیما یوشیج، قلعه حیوانات جورج اورول، تصنیف عارف قزوینی و برخی از مناظرههای بانو پروین اعتصامی است.
لطفاً این شعر پروین را از حیث نقد سیاسی و جامعهشناختی بررسی کنید و نتیجه کار را برای من بفرستید. از نقدهای خوب شما در این زمینه استقبال میکنم.
اشک یتیم
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست؟
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست!
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت
این اشک دیده من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خَرَد و مِلک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
بر قطره سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست