info@sokhangozaar.com

نقد ساختارگرایانه یک اثر ادبی+ تمرین

شیوه ساختارگرایانه در نقد ادبی، مانند شیوه‌های زبان‌شناختی و سبک‌شناختی، نوعی نقد میان‌رشته‌ای است که سرچشمه‌های آن به اروپا؛ به‌ویژه روسیه و فرانسه، مکتب پراگ و نئوفرمالیسم برمی‌گردد. کتاب کم‌حجم؛ اما پرمحتوای «ساختارگرایی» از ژان پیاژه، تنها یکی از نمونه‌ها برای اثبات سخن ماست.

هرچند پیاژه در کتاب خود به ادبیات به معنای اخص آن نمی‌پردازد؛ اما تعریفی که از ساختارگرایی ارائه می‌کند، بسیار مهم است. او این شیوه نقد را «ساختار نظام تبدل شکل» می‌نامد. پیاژه می‌گوید: «مفهوم ساختار از سه اندیشه کلیدی تشکیل شده است: اندیشه کلیت، اندیشه تبدل شکل و اندیشه خودتنظیمی.»

بعدها رابرت اسکولز در سال ۱۹۷۴ در پاسخ به نیاز استادان و دانشجویان زبان و ادبیات فارسی که به کتابی در مورد جنبه‌های ادبی ساختارگرایی، اثر ارزشمند درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات را منتشر کرد.

با وجود این، کتاب اسکولز چندان به کار خوانندگان عام نیامد؛ بنابراین افرادی چون سلز و آیزایا استمیتسون دست به کار شدند و مقالات متعددی را در این زمینه در شماره اکتبر کالج اینگلیش به چاپ رساندند؛ از جمله مقاله ساختارگرایی برای غیرمتخصص‌ها و ساختارگرایی به‌منزله روشی در نقد ادبی.


نقد ساختارگرایانه دقیقاً چه می‌گوید؟

صاحبان مقاله نقد ساختارگرایی درگذر نظریه و تطبیق، می‌گویند: «در نقد ساختارگرایانه، پدیده‌های جزئی در ارتباط با یک کل بررسی می‌شوند و منتقد ساختارگرا بین مباحث سنتی و یافته‌های زبان‌شناسی، هماهنگی ایجاد می‌کند. این مکتب بیشتر مبتنی بر دید هم‌زمانی (Synchronique) است و به ارتباط میان اجزا و پدیده‌ها در یک‌زمان معین می‌پردازد؛ هر چند از دید درزمانی (Diachronic) نیز غافل نیست.»

به زبان ساده‌تر، بررسی روابط میان اجزا و جست‌وجوی واقعیت، در یک «نظام منسجم» و وحدت‌بخش، کار اصلی نقد ساختارگرایی است.

با تثبیت این شیوه، ساختارگرایی کم‌کم از جایگاه اصلی خود یعنی نقد متون ادبی فراتر رفت و به‌نوعی روش و متدولوژی تبدیل شد که در بسیاری از دانش‌ها با توجه به تئوری ارتباطات، (Communication theory) می‌تواند کاربرد داشته باشد.


نظریه و نقد ادبی: درس‌نامه‌ای میان‌رشته‌ای


برای آنکه با مفهوم ساختارگرایی بهتر آشنا شوید، نگاه حسین پاینده در جلد اول کتاب نظریه و نقد ادبی: درس‌نامه‌ای میان‌رشته‌ای، از انتشارات سمت نیز پیش روی شما قرار دارد.

این پژوهشگر می‌گوید: «ساختارگرایی عنوانی است که نه صرفاً به نظریه و رویکردی در نقد ادبی، بلکه به نحله‌ای از تفکر اطلاق می‌شود که از نیمه دوم قرن بیستم در مطالعات مربوط به علوم انسانی؛ ازجمله در اسطوره‌شناسی، انسان‌شناسی و روان‌شناسی، رواج پیدا کرد.

ساختارگرایی از این نظر که بررسی یا کشف «نیّت مؤلف» را کاری نامرتبط با نقد ادبی می‌داند، با فرمالیسم وجه اشتراک دارد؛ اما برخلاف فرمالیست‌ها که معتقدند هر متنی صرفاً یک خوانش صحیح دارد، ساختارگرایان اعتقاد دارند متون ادبی را می‌توان حَسَب نظام‌های دلالتگرِ متفاوتی بررسی کرد؛ بنابراین نباید برای هر متن صرفاً یک معنای واحد قائل بود.

برای مثال، می‌توان یک غزل را حسب نظام ژانرِ غزل در ادبیات فارسی مطالعه کرد؛ اما می‌توانیم همان غزل را حسب نظام فرهنگی زمانه‌اش نیز، بخوانیم؛ علاوه بر این، اختیار کردن منظری ساختارگرایانه به ما اجازه می‌دهد تا هر شعر منفرد را حسب نظام معناییِ کل شعرهایی نقد کنیم که همراه با آن در قالب یک دفتر شعر منتشر شده‌اند یا اینکه آن شعر را به‌عنوان جزئی از مجموعه شعرهای سراینده‌اش، تحلیل کنیم.

به همین سیاق، هر رمان منفرد تحت یک نظام نشانه‌شناختی و قواعد آن نظام، معنایی را افاده می‌کند. برای نیل به آن معنا باید قواعد معناسازیِ آن رمان را تبیین کنیم و این زمانی میسّر می‌شود که رمان مورد نظر را یا حسب ژانرِ رمان بررسی کنیم، یا حسب اجزای تشکیل‌دهنده آن، یا حسب رمان‌هایی که در بازه زمانی مشخصی کمابیش هم‌زمان با آن منتشر شده‌اند یا حسب کل رمان‌هایی که نویسنده آن منتشر کرده است.

به این ترتیب، راه‌های متعددی برای رسیدن به معنای هر شعر یا رمان منفرد وجود دارد که در همه آن‌ها شعر یا رمان یادشده بخشی از ساختارهای بزرگ‌تر محسوب می‌شود. معنای لغوی «ساختارگرایی» (اصطلاحی که نخستین‌بار رومن یاکوبسن در سال ۱۹۲۹ به کار برد) همین است: قرار دادن پدیده‌های منفرد ذیل ساختاری معنابخش، یا تعیین معنای هر متن بر اساس کلیتی سازمان‌دهنده.

هر پدیده جزئی از یک ساختار فراگیرتر است و می‌بایست حسب قواعد همان ساختار سنجیده شود، خواه آن پدیده مُد لباس، سبک معماری، نحو در جملات و شخصیت‌پردازی در رمان‌های جنگ باشد و خواه غزل قرن هشتم ایران.

ساختارگرایی آن نوع رویکردی است که هر پدیده‌ای را (چه متن ادبی و چه منوی غذا در رستوران) به‌منزله نظامی دلالتگر بررسی می‌کند. نظام‌مندی یعنی تشکیل شدن یک پدیده از اجزایی که در رابطه‌ای تنگاتنگ با یکدیگر باعث کارکرد هماهنگِ آن نظام می‌شوند؛ برای مثال، بیمارستان نوعی نظام است که اجزای آن عبارتند از: پذیرش، اورژانس، درمانگاه، بخش‌های بیماران بستری‌شده، آزمایشگاه، رادیولوژی، اتاق عمل، داروخانه و…؛ همه این بخش‌ها، از پذیرش تا اتاق عمل و…؛ باید در هماهنگی با یکدیگر عمل کنند تا آن بیمارستان عملکردی نظام‌مند و بامعنا داشته باشد.

ساختارگرایان در بررسی هر نظامی ابتدا کوچک‌ترین واحد معناساز آن را تعیین می‌کنند که در مثال ما (بیمارستان) عبارت است از مفهوم «بیمار». سپس آن‌ها می‌کوشند معلوم کنند اجزای مختلف آن نظام بر اساس کدام قواعد با یکدیگر مرتبط می‌شوند و کارکرد پیدا می‌کنند. قاعده حاکم بر عملکرد بخش‌های مختلف بیمارستان، «تلاش برای درمان بیمار» است. به‌طریق‌اولی، اگر کوچک‌ترین واحد زمان را «ثانیه» فرض کنیم، می‌توانیم بگوییم قاعده حاکم بر همه واحدهای زمان (دقیقه، ساعت، شبانه‌روز، هفته، ماه، فصل، سال، دهه، قرن، هزاره و…) «سپری شدن زمان» است. نقد روایت‌شناختی بر اساس مفاهیم ساختارگرا شکل گرفته است و فهم روایت‌شناسی در گرو آشنایی با ساختارگرایی است.

اکنون می‌توانیم با همین رویکرد ساختارگرایانه بیفزاییم که کوچک‌ترین واحد معناساز در نظام ادبیات عبارت است از «کلمه».

نقد ساختارگرایانه می‌کوشد نشان دهد قواعد حاکم بر ترکیب معناسازانه کلمات در متون ادبی چه هستند؛ اما فراموش نکنیم که کلمات اجزای زبانند و دانشی که زبان را به شکلی علمی مطالعه می‌کند، زبان‌شناسی است. ساختارگرایی به همین دلیلِ واضح لازم می‌بیند ابزارهای خود را از زبان‌شناسی اخذ کند.

زبان است که به نویسنده امکان می‌دهد تا ساخت‌مایه‌های تخیلیِ داستانش (وقایع تخیلی، شخصیت‌های تخیلی، مکان‌های تخیلی و…) را به روایتی مکتوب تبدیل کند. البته نقد ادبی ساختارگرایانه، رویکردی زبان‌شناختی به معنای اخص کلمه نیست؛ یعنی مطالعه زبان‌شناسانه متون ادبی را جزو دستور کار خود نمی‌داند و هدفش بررسی زبان در متون ادبی نیست؛ بلکه صرفاً مفاهیم و روش‌های خود را از زبان‌شناسی نوین به عاریت می‌گیرد.

شالوده ساختارگرایی را باید در دیدگاه‌های زبان‌شناس سوئیسی فردینان دو سوسور جست‌وجو کرد؛ اما متفکرانی مانند کلود لوی-استروس، رومن یاکوبسن، رولان بارت و نورتروپ فرای با کاربردهای خلاقانه مفاهیم زبان‌شناسی سوسوری در حوزه‌های غیرزبانی، نقش به سزایی در گسترش ساختارگرایی و تبدیل آن به رویکردی فراگیر در علوم انسانی ایفا کردند.

بنیان زبان‌شناسی نوینِ سوسور و وجه تمایز آن از رویکردهای پیشین در حوزه مطالعات زبانی این است که زبان را باید همچون نظامی متشکل از اجزا تشخیص دهند و در گام بعدی ساختارهای بنیادینی را تبیین کنند که کارکرد معناسازانه این اجزا را برای گویشوران امکان‌پذیر می‌سازد.

اندیشه ساختارگرا زمینه مساعدی برای تحول نقد ادبی در قرن بیستم فراهم کرد و گزافه نیست بگوییم اگر ساختارگرایی در نقد ادبی وارد نشده و در آن تأثیر نگذاشته بود، بسیاری از رویکردهای نقادانه‌ای که در زمانه ما جزو پرطرفدارترین شیوه‌های نقد ادبی محسوب می‌شوند، دست‌کم به شکلی که امروز می‌شناسیم، وجود نداشتند.

نمونه خصیصه‌نمایی از مفاهیم ساختارگرا که به انحای مختلف در طیفی از نظریه‌های نقد ادبی کاربرد پیدا کرده، مفهوم «تقابل دوجزئی» است که در رویکردهای متفاوتی از قبیل فمینیسم، نقد اسطوره‌ای- کهن‌الگویی، واسازی، نقد لاکانی، تاریخ‌گرایی نوین، نقد پسااستعماری، روایت‌شناسی و نظریه‌های پساساختارگرا و پسامدرن به اصطلاحی پرکاربرد و رایج تبدیل شده است. در این میان، به‌ویژه نقد روایت‌شناختی به‌طور مستقیم بر اساس مفاهیم ساختارگرا شکل گرفته و فهم روایت‌شناسی در گرو آشنایی با ساختارگرایی است.»

تمرینی که در این شاخه نقد برای شما در نظر گرفته‌ام، مطالعه تحلیل داستان ملکوت با تکیه‌ بر رویکرد ساختارگرایانه از استاد گران‌مایه، تقی پورنامداریان و رقیه هاشمی است. شما با مطالعه دقیق این مقاله، می‌توانید به شیوه‌ای صحیح و عملی، آثاری چون ملکوت را بررسی کنید و به ‌مرور زمان در این زمینه متبحر شوید.

«ملکوت تنها داستان بلند صادقی؛ از جمله آثار ماندگاری است که تحت تأثیر بوف کور هدایت، در دوره‌ای خاص و با سبکی متمایز به نگارش درآمده است. گذشته از محتوای منحصربه‌فرد داستان، فرم و ساختار آن نیز قابل تأمل و چشمگیر است. در این مقاله برخی از خصوصیات زبانی، ساختاری و فنی این داستان، با توجه به رویکرد نوین ساختارگرایانه، بررسی شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

قبلا حساب کاربری ایجاد کرده اید؟
گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟
Loading...