info@sokhangozaar.com

نقد ادبی، ضرورت و انواع آن

یکی از علاقه‌مندی‌ها و دغدغه‌های بزرگ من در حوزه زبان و ادبیات فارسی، نقد ادبی است. اینکه می‌گویم نقد ادبی غایب بزرگ میدان آفرینش‌های ادبی امروز است، اغراق نکرده‌ام. به ضرس قاطع می‌گویم: منتقدان ما _ به‌ویژه در سه دهه اخیر _ در زمینه نقد آثار ادبی کار دندان‌گیری انجام نداده‌اند و این یعنی در آفرینش آثار ادبی ارزشمند نیز به سهم خود، خلل جدی وارد کرده‌اند.

چرا این مقاله بلند را برای شما نوشتم؟

ما مردمی هستیم که تا دیروز و در غیاب پیشرفت در زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی و فناوری، آثار ادبی خود را بر سر می‌گذاشتیم و در برابر چشم جهانیان حلوا حلوا می‌کردیم و در خیال خود نیز آسوده بودیم که لااقل در این زمینه در جهان حرفی برای گفتن داریم؛ اما امروز بسیاری از ادیبان هوشمند دریافته‌اند، دیگر با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی‌شود و در این زمینه هم از جهان عقب مانده‌ایم!

شاید خیال کنید ایران منتقد ادبی کاربلد ندارد یا کم دارد؛ اما این درست نیست. ما منتقد ادبی شایسته کم نداریم؛ با وجود این، موانع بزرگی نظیر خستگی، سرخوردگی، غم نان، فعالیت‌های جانبی فراوان، فرصت کم و البته نداشتن ‌حوصله‌، در این میان ترک‌تازی می‌کنند و موجب می‌شوند طیف وسیعی از منتقدان خوب ما، انگیزه‌های خود را برای جریان‌سازی‌های ادبی بزرگ در کشور از دست بدهند.

به همین دلیل است که دهه‌هاست ادبیات ما در انزوا فرورفته است و در ایران اثر بزرگ ادبی قابل‌دفاع – در سطح ملی و جهانی- متولد نشده است.

این مقاله را نوشتم تا تلنگر یا حتی نهیبی باشد به منتقدان بزرگ دست از کار کشیده، به آن امید که از لاک خود بیرون بیایند، عمق درد و خطر پیشروی آثار میان‌مایه و فرمایشی را ببینند و بار دیگر با قلم و نظر صائب خود، خون تازه‌ای در رگ‌های ادبیات بی‌رمق این سال‌ها بریزند.

همچنین این مقاله بلند را نوشتم تا دانشجوی زبان و ادبیات فارسی؛ نقد ادبی، ضرورت، اهداف و انواع آن را به‌درستی بیاموزد و بتواند با ذهنی تیز و تعلیم‌یافته با اثر ادبی مواجه شود. این مقاله چراغ روشنی در مسیر سایر علاقه‌مندان به حوزه نقد آثار ادبی نیز هست.

با این امید بزرگ، این نوشتار به شما تقدیم می‌شود.

واکنش مقدم بر نقد

عبارت واکنش مقدم بر نقد را برای نخستین‌بار در کتاب مبانی نقد ادبی ویلفرد گرین و لی مورگان با ترجمه بسیار خوب فرزانه طاهری، همسر هوشنگ گلشیری دیدم. خط به خط آن مقدمه برایم جذاب و شگفتی‌آفرین بود. باورم نمی‌شد در باب اعتبار نظر خواننده معمولی در برابر رأی و نظر منتقدان کارکشته، بین صاحبان اندیشه این‌قدر منازعه و جدل وجود داشته باشد.

اینکه نتیجه این جدل به کجا می‌انجامد، در مقدمه همین کتاب ارزشمند آمده است. لقمه آماده در اختیار شما قرار نمی‌دهم و توصیه می‌کنم این کتاب ارزشمند را ورق بزنید و ضمن لذت بردن از خواندن آن، به پاسخ موردنظر در این زمینه دست یابید.

همان‌گونه که نوشتم، با مفهوم واکنشِ مقدم بر نقد دکتر ساموئل جانسون در کتاب زندگی گَری غریبه نیستم؛ اما آیا تمام واکنش‌های مخاطب عام نسبت به یک اثر، برآمده از ذهن تعلیم‌دیده و ذوق سلیم است؟! و مهم‌تر از آن، آیا ادبیات عامه‌پسند – که البته جایگاه و اهمیت ویژه خود را دارد- تمام آن چیزی است که از ادبیات یک سرزمین انتظار می‌رود؟!

نقد ادبی در غرب بسیار پیش رفته است و به‌تبع آن آثار بزرگ ادبی نیز یکی پس از دیگری رخ نموده‌اند و نحله‌های جدیدی را در نقد یک اثر، برای منتقدان به وجود آورده‌اند؛ بااین‌همه، به لحاظ آموزشی لازم است شیوه‌ها و شاخه‌های نقد ادبی را معرفی کنم تا از این منظر خط سیری معقول از ابتدای پیدایش نقد تا به امروز در ذهن علاقه‌مندان ترسیم شود و در ارزیابی آثار ادبی، ابزاری سوای حس و تأثیرپذیری اولیه از متن، در دست منتقدان ادبی تازه‌نفس قرار گیرد.

من عاشق این شاخه از دانش ادبی هستم.

از ترم سوم مقطع کارشناسی در دانشگاه، زمانی که استاد گران‌قدرم آقای دکتر محسن ذوالفقاری، یاغی‌گری‌های مرا در مقایسه با برخی از دیدگاه‌های منفعل و سرشار از شیفتگی هم‌کلاسی‌هایم نسبت به شاعران و نویسندگان بزرگ می‌دید، مرا به اتاقش در گروه فراخواند و گفت:

«شما باید نقد بخوانید. نقد کمکتان می‌کند در سوگیری‌های خود روشمند و همراه با استدلال‌های محکم و محکمه‌پسند پیش بروید. آشنایی با روش‌های صحیح نقد در ادبیات باعث می‌شود در اظهارنظرهای خود جانب انصاف و تعادل را رعایت کنید و کمتر از دست دیدگاه‌های از نظر شما پرت ِدیگران حرص بخورید!»

ایشان راست می‌گفت. نقد مرا از دام پرخاشگری، بی‌قراری و البته شیفتگی و سرسپردگی نسبت به آثار مهم ادبی و اهالی اسم‌ورسم‌دار قلم نجات داد.

نقد آن‌قدر برای من جذاب و راهگشا بود که موضوع پایان‌نامه خود را در مقطع کارشناسی ارشد نیز نقد جامعه‌شناختی و ادبی آثار سیمین دانشور انتخاب کردم. آن سیر مطالعاتی چندساله در کنار پایان‌نامه‌ای که کلمه به کلمه آن را با عشق نوشتم، موجب شد برای همیشه از مشی اطاعت کورکورانه یا تکفیر و خشم علیه یک اثر ادبی، فاصله بگیرم.

امیدوارم نقد ادبی در ایران به‌مثابه ضرورتی انکارناپذیر در مسیر خلق آفرینش‌های ادبی رونق گیرد و پراکنده‌گویی و پریشان‌نویسی تحت لوای نقد، در رسانه‌های ما برچیده شود.

شما با خواندن این مقاله ذهنیتی شسته و شفاف نسبت به نقد ادبی پیدا می‌کنید و می‌توانید در جایگاه یک دانشجوی جدی زبان و ادبیات فارسی یا یک اهل‌قلم علاقه‌مند به این مبحث، با شناخت نحله‌های متنوع این شاخه مهم از دانش ادبی، مشق نقد و بررسی آثار ادبی را آغاز کنید و به‌تدریج در این زمینه صاحب ‌رأی، نظر و فتوا شوید. اولین قدم همیشه مهم‌ترین قدم است؛ این خاطرتان باشد.

نقد ادبی؛ تعاریف، ضرورت و اهداف

نقد ضروری‌ترین ابزار آفرینش‌های ادبی و هنری است و اگر ادبیات از پشتوانه نقد صحیح و راهگشا تهی شود، در توفان یادداشت‌های فرمایشی و غیر کارشناسانه؛ همچنین لایک و دیس‌لایک‌های لحظه‌ای و بدون فکر به‌ زانو در خواهد آمد. اتفاقی که اکنون برای ادبیات ما رخ‌داده است. در ادامه تعاریف، ضرورت و اهداف این شاخه از دانش ادبی، از نظر می‌گذرد.

نقد ادبی از دیدگاه ادیبان و منتقدان ایرانی

بیشترین توافقی که بین اصحاب لغت در معنای واژه نقد وجود دارد، «تشخیص سره از ناسره است.»

از نظر دهخدا معنای لغوی نقد (naqd)؛ به‌گزینی، سیم‌گزینی، سره کردن درم و دینار و جدا کردن درم‌های سره از ناسره است.

فرهنگ معین لغت نقد را این‌گونه معنا می‌کند:

  • جدا کردن دینار و درهمِ سره از ناسره؛
  • تمیز دادن خوب از بد؛
  • آشکار کردن معایب و محاسن سخن و تشخیص معایب و محاسن اثر ادبی.

در فرهنگ اصطلاحات ادبی آمده است: نقد (criticism) برگرفته از زبان یونانی است و عبارت است از تفسیر، تجزیه‌وتحلیل، طبقه‌بندی و نهایتاً داوری درباره آثار ادبی.

صاحب دایره‌المعارف ادبی در تعریف نقد می‌گوید:

  • فن ارزیابی یا تجزیه‌وتحلیل آثار ادبی؛
  • بررسی علمی آثار ادبی (چون انجیل) در موضوعاتی مانند خاستگاه متن، انشا و آرایش هنری اثر یا سرگذشت آن اثر.

دکتر عبدالحسین زرین‌کوب نقد ادبی را این‌گونه تعریف می‌کند:

نقد ادبی که از آن می‌توان به سخن‌سنجی و سخن‌شناسی نیز تعبیر کرد، عبارت است از شناخت ارزش اثر ادبی و تفسیر آن؛ به‌نحوی‌که مشخص شود نیک و بد آن اثر چیست و منشأ آن کدام است.

دکتر محمد مندور در کتاب «نقد و ادب» می‌گوید: دقیق‌ترین تعریفی که برای نقد ادبی می‌توان کرد آن است که بگوییم؛ نقد عبارت است از فن مطالعه سبک‌های ادبی و تمیز هریک.

دکتر خسرو فرشید ورد، صاحب کتاب «درباره ادبیات و نقد ادبی»، مفهوم ویژه نقد را در نظر می‌گیرد و می‌گوید: «نقد ادبی یا سخن‌سنجی توصیف و ارزیابی آثار ادبی و تعیین درجه خوبی و بدی آن‌هاست. به‌وسیله نقد ادبی است که مردم درمی‌یابند کدام اثر ادبی درخشان و کدام اثر متوسط و ضعیف است.

نقد ادبی از دیدگاه منتقدان و متفکران اروپایی

دیدگاه منتقدان و متفکران اروپایی نیز در این باب قابل‌تأمل است.

  • رنه ولک می‌گوید: نقد عبارت است از هرگونه مقالی درباره ادبیات. البته او واژه نقد را بسیار کلی و گسترده معنا می‌کند.
  • ابرمز درباره نقد ادبی می‌نویسد: نقد ادبی تعریف، توصیف، طبقه‌بندی، شرح و ارزیابی آثار ادبی است.
  • سوزان سونتاگ معتقد است: شفافیت بالاترین و رهایی‌بخش‌ترین ارزش در هنر و نقدِ امروزی است. شفافیت، یعنی تجربه وضوح و درخشندگی شیء در ذات خود.
  • بنا بر تعریف کادِن، نقد ادبی فن یا علمی است که به مقایسه، تجزیه‌وتحلیل، شرح و تفسیر و سنجش آثار ادبی اختصاص دارد. از نگاه او نقد ادبی، دیگرگونه خواندن اثر ادبی و افکندن نگاهی دیگر به آن است.
  • از نظر والتر پَتِر، نخستین قدم در نقد آثار ادبی این است که منتقد احساسات و تأثراتِ شخصی خود را دقیق بشناسد و هنگام نقد، بین این تأثرات و نظریات خود، تمایز قائل شود.
  • ماتیو آرنولد، منتقد ادبی قرن نوزدهم، نقد ادبی را تلاشی بی‌طرف به‌منظور آموختن و اشاعه بهترین آموزه‌ها و افکار در دنیا تعریف می‌کند.
  • آرنلد نیز معتقد است؛ این شاخه از دانش در پی آن است تا با قاعده‌مند کردن اصول زیبایی شناسانه، معیاری عینی برای ارزیابی متون ادبی در اختیار منتقدان قرار دهد.

دو نکته باریک‌تر از مو!

الف. تفاوت نقد با پدرکشتگی و تسویه‌حساب شخصی با مؤلف و اثر او

فردی که نحله‌های نقد را بشناسد، سیر نقد در ادبیات ایران پیش و پس از مشروطه را مطالعه کرده باشد و خود نیز دستی بر آتش این حوزه جذاب و جنجال‌برانگیز داشته باشد، به‌خوبی با مفهوم پدرکشتگی با مؤلف و اثر او آشناست!

این مفهوم از دیرباز در ادبیات ما وجود داشته است؛ به‌نحوی‌که نزد قدما نقد بیشتر به معنای بیان واضح معایب یک اثر بوده است، نه بررسی و تحلیل صرفاً ادبی آن اثر. به همین دلیل است که امروز هم با استناد به همین حافظه تاریخی، آب مؤلف با منتقد غالباً در یک جوی نمی‌رود.

جامی در سبحه‌الابرار، خطاب به منتقد خود می‌گوید:

عیب‌جویی هنرِ خود کردی      عیب نادیده یکی صد کردی!

گاه بر راست کشی خط گزاف    گاه بر وزن زنی طعن زحاف

گاه بر قافیه کان معلول است     گاه بر لفظ که نامقبول است

گاه نابرده سوی معنی پی         خرده‌گیری ز تعصب بر وی!

این همان مفهوم پدرکشتگی با مؤلف و اثر اوست که در گذشته وجود داشته و تا به امروز نیز به حیات خود ادامه داده است؛ در چنین وضعیتی، نقد بیشتر به گرفتن حال صاحب اثر، کوبیدن او و انتشار یادداشت‌های تمسخر آلود و تهدیدآمیز در رسانه‌ها به نام نقد شباهت دارد.

دلیل این کار نیز از نگاه من واضح است:

  • کینه‌های شخصی، عقیدتی یا حزبی نسبت به اثر و صاحب آن؛
  • حسادت‌های حرفه‌ای و همان میل موروثی به «از میدان به درکردن رقیب»؛
  • تنویر افکار عمومی به‌زعم خود!
  • و ترس از اشاعه اندیشه‌ای نو که بنیان تفکرات جزمی؛ اما سودآور برای گروه خاصی را نشانه می‌رود.

جان کلام اینکه این روزها نقد حرفه‌ای حال‌وروز خوشی ندارد و آثار ادبی همچون برگی در دست باد در فضای مجازی می‌چرخند و با و بی‌دلیل لایک و دیس لایک می‌گیرند و بعد هم یا سر از مافیای تبلیغات و پخش کتاب درمی‌آورند یا به زباله‌دان تاریخ سپرده می‌شوند. بی‌آنکه خوب و بد ماجرای آن‌ها به مدد نقد فنی و اصولی، به مخاطب بازتاب داده‌شده باشد.

ب. تفاوت نقد با مجیزگویی و نان قرض دادن به مؤلف و اثر او

از آن‌طرف بام برایتان نوشتم. این‌طرف بام را هم برایتان شرح می‌دهم. در برابر رجزخوانی‌ها و هل‌من‌مبارز طلبیدن گروه اول، ضمنِ قیمه و قورمه کردن صاحب اثر و کتاب او، گروهی دیگری نیز وجود دارند که برای آثار برخی از شاعران و نویسندگان «علامت‌دار»، چنان سینه چاک می‌کنند و آفرین و حبذا می‌گویند و رسانه‌های مکتوب و برخط را برایش به خط می‌کنند که مؤلف خیال برش می‌دارد شاید قانون خدا عوض‌شده است و بر او نیز وحی نازل می‌شود!

غافل از اینکه این قبیل مجیزگویی‌ها و نان قرض دادن‌های فرمایشی و سفارشی، همان دستمال سیاه ترسناکی است که بر چشمان فرد اعدامی می‌بندند، برای آنکه او را آهسته و بی‌سروصدا به مسلخ ببرند.

از نگاه من حلوای آن شاعر و نویسنده‌ای که در دام این‌گونه بازی‌های رسانه‌ای و گردانندگان پشت پرده آن می‌افتد، قبل از شاعر و نویسنده بی‌نوایی که به شکل‌های مختلف از میدان به در می‌شود، خورده می‌شود؛ مگر آنکه صاحب اثر پیش از وقوع فاجعه، گوشی دستش بیاید و خود را از معرکه بیرون بکشد!

اینجاست که جای خالی منتقد پردانش، بی‌طرف، مهذب، خوش‌فکر و تیزبین، بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود؛ منتقد دلسوز و وارسته‌ای که عیب می را همراه با هنرش می‌گوید و از بهر دل چند سازمان و نهاد بالادستی، نفی حکمت نمی‌کند!

بنابراین هرکجا به نوشته‌ای به نام نقد برخوردید که واجد این دو نکته ظریف بود، یاد حرف این آموزگار سرد و گرم چشیده بیفتید و به حرف هیچ‌کدام وقعی ننهید.

تاریخ نقد ادبی

الف. نقد ادبی در یونان

صرف‌نظر از اینکه نقد ادبی با پیدایش نخستین اثر مکتوب و بررسی چندباره مؤلف پیش از رونمایی اثر خود به وجود آمد، در معنای دقیق‌تر، تاریخ نقد را باید در زادگاه اصلی آن، یعنی یونان قدیم جست‌وجو کرد.

مراجعه به آثاری که در این زمینه نوشته‌شده است نشان می‌دهد؛ اریستوفان، سقراط، افلاطون، ارسطو و شاگردان او از پایه‌گذاران نقد در یونان و روم هستند.

اریستوفان را از قدیمی‌ترین نقادان یونان قدیم دانسته‌اند و به گفته دکتر زرین‌کوب، او تنها نویسنده کمدی در یونان قدیم است که آثار کاملی از خود به یادگار گذاشته است. درباره شیوه نقد اریستوفان نوشته‌اند: «مسخره کردن و بیان عقاید شخصی»، اساس کار این منتقد بوده است.

سقراط معلم افلاطون از دیگر پایه‌گذاران نقد یونان است. آنچه در آرای انتقادی سقراط قابل‌ذکر است، توجه وی به ‌نقد اخلاقی شعر و بی‌توجهی به اصول زیبایی‌شناسانه شعر است.

افلاطون در عالم نقد نظریه‌های دیگری دارد. او بیشتر از منتقدان پیش از خود به شعر توجه داشته است. هرچند جایگاه ارزشمندی برای شاعران قائل نبوده است. از نگاه زرین‌کوب آرای این دو منتقد – سقراط و افلاطون – چنان به یکدیگر آمیخته است که تمیز آن به‌آسانی امکان‌پذیر نیست.

ارسطو برخلاف سقراط و افلاطون که بر اعمال محدودیت بر شاعران تأکید داشتند و قانون و قاعده‌ای برای شعر وضع نکردند، مبتنی بر فکر منطقی خود که هیچ‌چیز را از سلطه قانون و قاعده کلی خارج نمی‌دانست، بر آن شد تا ضابطه و قاعده آفرینش شعر را بیابد و برای نقد و شناخت آثار شاعران، ملاک و میزانی مشخص به دست آورد.

فن شعر و فن خطابه، دو اثر معروف ارسطو در زمینه نقد است.

از دیگر منتقدان یونان و روم می‌توان به زوئیلوس، اریستاکوس، دیونیروس، لوسین، لونگینوس، هوراس و…؛ اشاره کرد. در این میان لونگینوس شهرت بیشتری دارد.

ب. نقد ادبی در زبان عرب

نقد در زبان عرب نیز سابقه‌ای دیرینه دارد. درباره پیدایش نقد عرب نوشته‌اند که درست مانند شیوه پیدایش نقد یونان است؛ یعنی نخست میان شاعران پدید آمد و مدت زیادی به همین حال باقی ماند تا زمانی که علوم عربی پدیدار گشت و اصول و قواعدی خاص در این زمینه به وجود آمد. نقل است که مجالسی در میان قبایل عرب برپا می‌شده است که در این مجالس، شاعران شعر خود را می‌خواندند و بهترین آن‌ها انتخاب می‌شد.

البته گاه در این میان، مناظره‌های انتقادی نیز شکل می‌گرفته است که به این مناظره‌ها نقایض می‌گفتند. درباره نقد ادبی پیش از اسلام، کار به دو شیوه خاص پیش می‌رفته است؛ شیوه نخست شیوه امرای عرب و اشراف بوده است که شعر در حضور آن‌ها خوانده می‌شده و آن‌ها شاعر را ستایش می‌کردند؛ شیوه دوم نقد خاص شاعران تراز اول بوده است که با شنیدن اشعار شاگردان ضمن خرده‌گیری، نظر نهایی خود را ابراز می‌کردند.

نقد در دوره اسلامی نیز موازین خاصی نداشته و بیشتر مبتنی بر احساسات بوده است.

تحول اساسی در نقد عرب با بحث درباره بلاغت قرآن کریم آغاز می‌شود. اغلب کتاب‌های انتقادی در زبان عرب با توجه به امر نوشته است. طبقات‌الشعرای ابوعبدالله محمد بن سلام جمحی (وفات ۲۳۲ ق)، الشعر و الشعرای ابن قتیبه دینوری (۲۱۳-۲۷۶ ق) و کتاب البیان و التبین جاحظ، از آثار انتقادی عرب هستند.

از کتاب طبقات‌الشعرا که بگذریم، نقد عربی در این دوره به محاق می‌رود تا قرن چهارم که نظریه‌های ارسطو درباره شعر، نقد ادبی عرب را از اساس متحول می‌کند. طبق نظر میمنت میر صادقی، محمد العقاد از نخستین کسانی است که اصول سنجش خود را بر معیارهای اروپایی استوار کرده است.

ج. نقد ادبی در غرب

شوقی ضیف درباره تاریخ نقد ادبی در غرب می‌نویسد: همان‌طور که اصول فرهنگ فلسفی و هنری غرب در یونان پی‌ریزی شد، اصول و قواعد نقد غربی را نیز آن‌ها پایه‌گذاری کردند. سده هجدهم پایان دوره کلاسیک نقد ادبی غرب و زمان کنار نهادن سنت‌های کهنه یونان دانسته شده است.

عامل اساسی انقلاب ادبی در غرب، استفاده از نظریه‌های فلسفی بیکن و دکارت است. نقد این دوره نیز به نقد نئوکلاسیکی معروف است.

بعد از فروپاشی این نوع خاص از نقد، در سال ۱۹۳۰ مکتبی در آمریکا به وجود می‌آید که نقد نو (new criticism) نام می‌گیرد. بر همین اساس قرن بیستم دوره جدید نقد است. رولان بارت، منتقد فرانسوی که از پایه‌گذاران «نقد نو» است، نقد اروپا را به نقد دانشگاهی و نقد تفسیری تقسیم می‌کند.

کار نقد دانشگاهی تدوین دقیق وقایع و زندگی ادبی است و به زندگی‌نامه شاعران و نویسندگان بسیار توجه می‌کند. نقص این شیوه عدم شناخت حقیقت و ذات اثر است؛ زیرا اساس این شیوه نقد تحقیق عینی و تاریخی است.

در کنار این نوع از نقد، نقد تفسیری قرار می‌گیرد که نه‌تنها اثر را روانکاوی می‌کند، بلکه چیزی به اثر می‌افزاید. این شیوه نقد به اسرار زندگی و شرح احوال نویسنده نمی‌پردازد. کار نقد تفسیری افشای آن مضامین نهانی است که از نظر خود نویسنده هم پنهان مانده است. این شیوه نقد بر تحلیل ذاتی و درونی اثر تأکید می‌کند و معیار بررسی درون اثر است.

از معروف‌ترین صاحب‌نظران در عالم نقد غرب سیدنی، می‌توان به درایدن، دکتر جانسن، کولریج، شلی، سنت بوو و…؛ اشاره کرد.

سابقه نقد ادبی در ایران

الف. دوره کهن

نقد ادبی به معنای امروزی آن در گذشته ادب فارسی سابقه نداشته است؛ اما وجود نقد ادبی را نیز در دوره‌های گذشته نمی‌توان انکار کرد.

پیش از اسلام آثار معروفی چون گاثه‌های زرتشت، درخت آسوریک و یادگار زریران به‌جا مانده است. به گفته دکتر زرین‌کوب با آنکه پیش از اسلام کتاب و رساله‌ای در موضوع نقد باقی نمانده است؛ ولی از مجموع شواهد می‌توان وجود نقادی و سخن‌سنجی را در ادب آن روزگاران مسلم دانست.

نقد و آرای انتقادی در آن زمان با آرای انتقادی یونان مرتبط بوده است. در زمان اردشیر بابکان، آرای فلسفی سقراط و افلاطون در ایران رایج بوده است. می‌توان گفت: ایرانیان لااقل در عهد ساسانیان از فن شعر و خطابه ارسطو یا شرح و تلخیص‌های آن‌ها با خبر بوده‌اند.

در عهد سامانیان نیز نقد ادبی- البته به شیوه ذوقی- وجود داشته است؛ هرچند از شاعران پیش از عهد سامانی جز ابیاتی اندک چیزی به ما نرسیده است؛ با وجود این، مقدمه شاهنامه ابومنصوری از آثار مطرح این دوره است که بحث‌های جالبی در باب شاهنامه دارد.

در اواخر عهد سامانی و عهد غزنوی علاوه بر نقد ذوقی، نقد فنی به‌ویژه در فنون بدیع و عروض در آثاری چون «ترجمان‌البلاغه» و «حدائق‌السحر» جلوه‌گر می‌شود.

در عهد سلجوقی این رویه در آثاری چون «چهارمقاله» و «قابوس‌نامه» به چشم می‌خورد. مسأله هجو و نقد را در آثار شاعرانی چون سوزنی سمرقندی و خاقانی در جایگاه گرایشی از نقد می‌توان نام برد. البته در تذکره فارسی «لباب‌الالباب» محمد عوفی هم بابی در فضیلت شاعری وجود دارد که بیشتر کلی‌گویی است و معنای حقیقی نقد در آن لحاظ نشده است و نمی‌توان به اسلوب و سبک شاعر موردنظر پی برد.

آن‌گونه که از تحلیل‌های بزرگان ادب فارسی و عربی برمی‌آید، در تمام این دوره‌ها تکیه‌بر نقد آثار منظوم بوده است و کمتر کتابی در نقد آثار منثور تدوین‌شده است. هرچه هست در یکی دو فصل از کتاب‌ها و لابه‌لای نوشته‌های پراکنده خلاصه می‌شود. «چهارمقاله» نظامی «عروضی سمرقندی»، «تاریخ وصاف» و مقدمه کتاب «مرزبان‌نامه» از آن جمله هستند؛ بنابراین می‌توان نتیجه گرفت نقدی که امروز مدنظر ماست، کاملاً با نقد گذشته تفاوت دارد و نقد مؤلف و نقد ذوقی آن‌گونه که در نقد قدیم مطرح بود، در نقد امروز مطرح نیست.

ب. دوره معاصر

با ورود و تأثیر اندیشه‌های اروپایی در ایران، نقد ادبی نیز به‌طور کامل متحول شد. شیوه‌های قدیمی و سنتی نقد با شیوه‌های نو در هم آمیخت و شاخه‌های متنوع نقد را به وجود آورد. ملک‌الشعرای بهار، محمدعلی فروغی و بعدها خانلری، علی دشتی، عبدالحسین زرین‌کوب و…؛ دیدگاه‌های خاصی را به‌ویژه در زمینه نقد شعر بنیان نهادند.

نخستین منتقدان دوره جدید نقد ادبی را در ایران تقی رفعت، نیما یوشیج و فاطمه سیاح ذکر کرده‌اند. بعد از مرگ رفعت، نیما با نگارش سلسله مقالات ارزش احساسات که بعدها با همین عنوان به‌صورت کتاب درآمد، مباحث مهمی را در باب هنر و معیارهای ادبی منتشر کرد.

فاطمه سیاح نیز در ردیف نخستین منتقدانی آمده است که اصول انتقادی را به سه بخش انتقاد تئوریک، انتقاد سنجشی و تفسیری و انتقاد انتظامی (نورماتیف) تقسیم می‌کند. در شیوه نقد فاطمه سیاح باید گفت؛ نقد کاملاً نسبت به گذشته متحول و به نقد امروزی نزدیک می‌شود.

انعکاس دیدگاه‌های انتقادی در دوره جدید به‌ویژه در نثر داستانی در نشریات این دوره، اهمیت فراوان دارد. از مهم‌ترین نشریه‌هایی که این بار را بر دوش کشیده‌اند می‌توان به سخن، راهنمای کتاب، نگین، پیام نوین، اندیشه و هنر، علم و زندگی، جهان نو، رودکی، بررسی کتاب، انتقاد کتاب، صدف، جنگ اصفهان، بازار رشت و…؛ اشاره کرد.

شیوههای نقد ادبی

۱- شیوه‌های سنتی

در این شیوه در گام نخست ماهیت (نقد نظری) شیوه‌های سنتی و در گام دوم کاربرد (نقد عملی) این شیوه‌ها بررسی می‌شود.

  • تصحیح متون در جایگاه پیش‌شرط نقد؛
  • نقد تاریخی- زندگی‌نامه‌ای؛
  • و نقد دینی- اخلاقی- فلسفی، از شاخه‌های بنیادین این شیوه نقد هستند.

۲- شیوه شکل‌مدارانه (با زیرشاخه مهم نقد نو)

این شیوه نیز به دو بخش ماهیت (نقد نظری) و کاربرد (نقد عملی) شیوه شکل‌مدارانه تقسیم می‌شود.

نقد نو

شیوه نظام‌دار و روشمند شکل‌مدارانه در نقد ادبی، هرچند از افلاطون تا زمان جیمز، گذشته تاریخی معتبری داشته است؛ اما تنها در دهه ۱۹۳۰ و با ظهور آنچه آن را «نقد نو» نام نهادند، پدید آمد.

طلایه‌داران این شیوه نوظهور نقد، جان کراو رنسام- استاد- و چند دانشجوی برجسته به نام‌های آلن تیت، رابرت پن وارن و کلینت بروکس بودند. اصحاب نقد نو در اثر ادبی به دنبال ساختار مستحکم و دقت نظر بالا در اثر بودند و خواسته آن‌ها از منتقدان شیوه‌های سنتی این بود که به توجه افراطی به موضوعات خارج از اثر ادبی پایان دهند.

اعضا و هواداران این گروه، با نگارش یک سلسله کتاب درخشان در زمینه تحلیل ادبی به شیوه نو، به نظریه خود عمق، جهت و اعتبار ویژه‌ای بخشیدند.


برخی از مهم‌ترین شاخه‌های نقد نو تا به امروز

سخن آخر

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی

به صد دفتر نشاید گفت وصف‌الحال مشتاقی


توضیحات اولیه من درباره نقد ادبی تمام شد؛ اما این تازه ابتدای راه است.

از شما دانشجویان و علاقه‌مندان به این شاخه از دانش ادبی، می‌خواهم این مقاله را بارها مطالعه کنید و درد و مسؤولیت پنهان در دل این سطرها را دریابید. ادبیات در خود فرو رفته امروز؛ منتقد کاربلد، خوش‌فکر و باانگیزه می‌خواهد.

دقیق بخوانید، عمیق یاد بگیرید و به لطف قلم راهگشای خود، آثار ادبی برجسته را نقد کنید و در راه اعتلای آفرینش‌های ادبی این مرز و بوم، گامی مؤثر و درخور بردارید. این بزرگ‌ترین کمکی است که در حال حاضر می‌توان به شاعران و نویسندگان جدی؛ اما کمتر دیده و خوانده‌ شده کرد.

این شما هستید که با سنجش درست آثار و جدا کردن سره از ناسره، مقابل پیشروی آثار مخرب، فرمایشی، دست‌ چندم و برآمده از تبلیغات سوء مافیایی می‌ایستید. من هم با تمام مسؤولیت‌ها و اشتغالات فکری و اجرایی، کنار شما هستم.


پویایی ادبیات ایران‌زمین، آرزوی سخن‌گزار است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

قبلا حساب کاربری ایجاد کرده اید؟
گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟
Loading...