دوست من!
اساساً درخت در ارتباط با پرنده و انسان و شلتاق و نوازش گاه به گاه باد و باران، و تو در ارتباط با دیگری است که میتوانی زشتیها، زیباییها و نقاط قوت و ضعف خود را کشف کنی. میتوانی بفهمی چه اندازه سلامت و بارور یا چقدر سترون و بیمار هستی! احساسی که دیگران در تو برمیانگیزند از خطری بزرگ یا موهبتی شگرف در وجودت خبر میدهد؛ مثل احساسی که من نسبت به «او» پیدا کرده بودم.( لطفاً اینجا را هم ببینید.)
آشفته بود. نوعی تهاجم شیرین در گفتار و رفتارش داشت که توجه مرا به خود جلب میکرد. در محیطی که همه تلاش میکردند مبادی آداب باشند و بهترین خود را به نمایش بگذارند، او آشکارا صریح و بیمبالات بود و مهمتر از همه، با اینکه میدانستم چقدر به خاطر امتیازهایی که دیگران دارند و او ندارد حسرت میخورد؛ اما نوعی مناعت طبع نمایشی در وجود او بود که باعث میشد در نگاه من قدری متفاوت از دیگران جلوه کند.
اصلاً به خاطر همین عاشقش شده بودم! عاشق که نه، چیزی نزدیک به عزیز و ارزشمند شدن. عزیز و ارزشمند شدن هم نه، فقط میتوانم بگویم حس اندوهبار خاصی به من منتقل میکرد. راستش تمام چیزی که من در او میدیدم این بود: تلاش بیوقفه شیای تیز برای نزدیک شدن به یک درخت!
دلم برایش میسوخت. احساس میکرد تنها هستم؛ درحالیکه تنها نبودم. احساس میکرد میتواند باری از دوش من بردارد؛ درحالیکه بار و سنگینی اصلی جای دیگری بود. هر روز با سیگاری لای انگشتهایش میآمد و درست روبهروی من مینشست. بعد هم میآمد نزدیکتر و شروع به پرسیدن سؤالهایی میکرد که پنهانی مرا به گریه میانداخت!
همهچیزش احمقانه بود. سادگیاش، میل به اثبات منحصربهفرد بودنش، مهربانیاش، خشم و درد و دغدغههایش. میگفت برای آفریدن چیزی جدید در من آمده است؛ اما من میدانستم اینهمه چیزی نیست جز تلاش بیوقفه شیای تیز برای نزدیک شدن به یک درخت.
او که بود؟ حرف اصلی او با من چه بود؟! آیا در من زنی نفس میکشید که دلش میخواست یک نفر بیاید، بر تنهاش یادگاری دردناک و خونینی بنویسد و برود؟! این میل به آزار دیدن از جانب دیگری چرا با این شدت در من زبانه میکشید؟! کدامیک از ما بیمار بود؟ من یا او؟
اینها را برایت مینویسم که دست از گریه کردن و بد و بیراه گفتن به روزگار برداری، تمام شجاعت خود را جمع کنی و به سمت آینه بروی! در روابط عاشقانه کسی که بیشترین آسیب را به ما میزند، خود ما هستیم. گاهی ما به این دلیل عاشق دیگری میشویم که باورمان را نسبت به خود بهطورکامل از دست دادهایم.