info@sokhangozaar.com

شعر چیست؟

شعر چیست؟ پرسش بسیار دشواری است. با آنکه تا به امروز تعاریف متعددی از شعر به دست داده‌شده است؛ اما همچنان بحث درباره چیستی شعر به قوت خود باقی‌مانده است.( لطفاً این مقاله را نیز مطالعه کنید.)

اندیشمندانی که تاکنون به پرسش شعر چیست؟ پاسخ داده‌اند، به دو گروه تقسیم می‌شوند:

  • یک گروه شعر را تعریف‌ناپذیر می‌دانند و معتقدند تعریف شعر به دلیل وسعت وجودی آن، غیرممکن یا محال است؛
  • گروه دیگر شعر را با عناصر و ویژگی‌های خاص آن به سلک تعریف کشیده‌اند.

البته گروه دوم نیز بر سر اینکه کدام ویژگی‌ها ذاتی و کدام عَرَضی‌اند، اختلاف‌نظر دارند؛ برای مثال برخی وزن، قافیه، خیال و اندیشه را از عناصر ذاتی شعر به‌حساب آورده‌اند و تعریف شعر را بر آن استوار ساخته‌اند. برخی دیگر وزن به معنای عروضی آن را عَرَضی شعر به‌حساب آورده‌اند و «منطق شعری» یا «بیان برتر» را عامل مؤثر در ساخت شعر دانسته‌اند. گروهی بر عنصر خیال تکیه می‌کنند و گروه دیگر زبان را خط ممیزِ شعر از نثر تلقی کرده‌اند.

در ادامه تعریف برخی از معتبرترین شاعران، محققان و ادیبان قدمایی و معاصر از شعر آورده می‌شود و در انتها نیز نظر خود را در تعریف شعر با شما در میان می‌گذارم.

شمس قیس رازی در المعجم فی معایر اشعار العجم

بدان که شعر در اصل لغت، دانش است و ادراک معانی به حدس صائب و استدلال راست و از روی اصطلاح سخنی است؛ اندیشیده، مرتب، معنوی، موزون، متکرر، متساوی و حروف آخر آن به یکدیگر ماننده.

ابن‌سینا در کتاب شفا؛ فصل پنجم، مقاله پنجم

شعر کلامی است مخیّل، ترکیب‌شده از اقوالی دارای ایقاعاتی که در وزن متفق، متساوی و متکرر باشند و حروف خواتیم آن متشابه باشند.

ملک‌الشعرای بهار

شعر نتیجه عواطف، انفعالات و احساسات رقیق یک انسان حساس و متفکر است.

شعر خوب آن چیزی است که از احساسات، عواطف، انفعالات و از حالات روحی صاحب خود، از فکر دقیق پرهیجان و نگاه گرم تحریک‌شده یک مغز پرجوش و یک خون پرحرارت، حکایت کند.

و نیز در شعری می‌سراید:

شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریـــای عقل

شاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سفت

صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر

ای‌بسا ناظم که نظمش نیست؛ الا حرف مفت

شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب

باز بر دل‌ها نشیند هرکجا گوشی شنفت

ای‌ بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت

وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت

نیما یوشیج

مایه اصلی اشعار من، رنج من است. به عقیده من گوینده واقعی باید آن مایه را داشته باشد. من برای رنج خود شعر می‌گویم. فرم، کلمات، وزن و قافیه در همه‌وقت برای من ابزارهایی بوده‌اند که مجبور به‌ عوض کردن آن‌ها بوده‌ام تا با رنج من و دیگران بهتر سازگار باشند.

مهدی اخوان ثالث

شعر محصول بی‌تابی آدم است در لحظاتی که شعور نبوت بر او پرتو انداخته؛ حاصل بی‌تابی در لحظاتی که آدم در هاله‌ای از شعور نبوت قرارگرفته است.

احمد شاملو

نمی‌توان تعریفی کلی از شعر به دست داد؛ تعریفی که بر اساس آن، اثیرالدین اخسیکتی، صائب تبریزی، عارف قزوینی، مهدی حمیدی، اخوان و نیما یوشیج یک‌جا شاعر شناخته شوند.

عبدالحسین زرین‌کوب

شعر دارای ماده و صورتی است. ماده آن معنا و مضمونی است که اساس آن را تشکیل می‌دهد و صورت آن وزن و آهنگی است که شعر را از انواع دیگر سخن جدا می‌سازد و ترکیب این دو را شعر می‌نامند.

محمدرضا شفیعی کدکنی

شعر حادثه‌ای است که در زبان روی می‌دهد و گوینده شعر با شعر خود عملی در زبان انجام می‌دهد که خواننده میان زبان شعری او و زبان روزمره عادی تمایزی احساس می‌کند. شعر گره‌خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل‌گرفته باشد.

رضا براهنی

  • شعر جاودانگی یافتن استنباط احساس انسان است از یک‌لحظه از زمان گذرا در جامه واژه‌ها؛
  • شعر زاییده بروز حالت ذهنی است برای انسان در محیطی از طبیعت؛
  • شعر فشرده‌ترین ساخت کلامی است؛
  • شعر یک واقعه ناگهانی است که از سکوت بیرون می‌آید و به سکوت برمی‌گردد؛
  • گفتن، آن‌هم به‌قصد ایجاد چیزی، شعر سرودن است.

سیاوش کسرایی

شعر کلام موزون و با محتواست. شعر باید زیبا باشد، موزون باشد، آهنگ داشته باشد، پیام داشته باشد، پیام آن‌هم مثبت باشد که اگر مثبت نباشد، دیگر زیبا نیست. شعر هنر است و هنر یعنی زیبایی.

کورش صفوی

سقراط و افلاطون هردو شعر را نتیجه الهام می‌دانستند؛ اما ارسطو نخستین کسی بود که تلاش کرد قواعدی برای ادب و شعر و آفرینش‌های ادبی کشف کند.

بر اساس تعاریف سنتی، «شعر کلامی است مخیّل و موزون» و از دید آن‌ها که حضور وزن را در شعر ضروری نمی‌دانند و اصل موزون بودن را از شعر حذف می‌کنند، شعر کلام مخیلی است که متضمن هنجار گریزی‌های شاعرانه است؛ اما واقعیت این است که امروز دیگر نمی‌توان «شعر» را به‌درستی تعریف کرد.

و این پرسش همچنان به قوت خود باقی است. «شعر چیست؟»

همان‌گونه که خواندید هرکدام از شاعران و اندیشمندان بالا از یک زاویه به شعر نگاه کرده‌اند و شعر همچنان از تعریف می‌گریزد؛ اما نمی‌توان نادیده گرفت که شعر درهرصورت حادثه‌ای در زبان و هنجارهای آن است؛ با وجود این، ایمان دارم با گذر زمان و تحولاتی که روزگار در عرصه‌های گوناگون سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و…؛ برای انسان به ارمغان می‌آورد، شعر نیز چون بتی عیار و در شکل و شمایلی تازه و دیگر، خود را بر مخاطب عیان می‌کند.

و از نگاه من شعر عصاره توأمان رنج و شوق آدمی است که فشارها و توفان‌های بیرونی و درونی بسیاری را بر خود تحمیل و تحمل کرده است؛ توفان‌هایی عظیم از نیکبختی، شوربختی و البته یکنواختی و سکون.

شعر شاید برش یا نسخه‌ای ایده‌آل از یک آدم کاملاً معمولی باشد؛ آدمی که دلش می‌خواسته به هر طریق ممکن از میان‌مایگی و معمولی بودن بگریزد.

شعر شاید به قول فروغ، همان جزیره سرگردانی است که باید یک نفر با عشق و مرگ آن را از انقلاب اقیانوس و انفجار کوه گذر دهد و به مقصد برساند.

تعریف شعر اگر نگویم ناممکن، بسیار دشوار است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

قبلا حساب کاربری ایجاد کرده اید؟
گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟
Loading...