شعر است دیگر، ابریشم اعلا که نیست! بله. وقتی کار سنجش یک شعر خوب بشود تخصص! هر منتقدنمای کاسب، بیسواد و دلال، وضعیت میشود همینی که در ادامه برایتان مینویسم.
این را هم خاطرنشان کنم؛ سخنگزار علاوه بر تعهداتی که در این مزرعه مجازی بر عهده گرفته است، رسالتی بالاتر از این هم برای خود تعریف کرده است؛ بازگرداندن اعتمادبهنفس، عزت نفس و جایگاه حقیقی یک ادیب در سرزمینی که روزگاری مهد ادب و فرهنگ در جهان بوده است و حالا به لطف بیخبرانی چند، به سخره و تحقیر، سرزمین گلوبلبل لقب گرفته است!
سهم سخنگزار در این زمینه چقدر است؟ بهاندازه همین مزرعه. یقین دارم قدمهای بزرگتر را دوستانی به مراتب آگاهتر از من در این مسیر، بر خواهند داشت. من شمعی بهاندازه وسع خود در این مسیر روشن کردهام.
بروم سراغ بحث مهمی که میخواهم در این نوشته با شما مطرح کنم.
شیرپاکخوردهای از رنج و تلاش و مطالعه بیامانِ شاعران بزرگ بیخبر، روزی در محفلی به پای یکی از ستونهای معتبر شعر معاصر میپیچد که:
-آقاجان کوتاه بیا! چه خبر است؟ من اگر با چشم خودم کاغذ سفید را نمیدیدم، باور نمیکردم. ما به شما گفتیم یک شعری در فلان مضمون برای ما بنویس. شما هم نوشتی. در عرض کمتر از پنج دقیقه. حالا خراج مصر طلب میکند لبت؟! شعر است دیگر، ابریشم اعلا که نیست اینقدر گران حساب میکنید!
البته آن شاعر درجهیک نازنین که از خوبِ حادثه شوخ، طناز و حاضرجواب هم بوده، پاسخ درخوری به آن فرد میدهد؛ اما در پس این ماجرا چند نکته ظریف وجود دارد که آن را با شما در میان میگذارم.
- شعر خوب با تمام ویژگیهایش، مانند محصول باغ یا مزرعهای سبز و خرم است که باغبان و کشاورز شبانهروز در آن مشغول فعالیت و پرستاری از چیزی هستند که کاشتهاند. میوه خوب برآیند سالها رنج و خوندل خوردن پای یک درخت است و آنچه به دست ما میآید، بسیار ارزشمندتر از آن است که فکر میکنیم.
- حتی در شاعران نابغه، لااقل پانزده سال مطالعه و کار کوششی مداوم لازم است تا بتواند جوششهای سرکش و نیرومند ذهن را مهار کند و یک اثر هنری قابلدفاع پدید آورد.
- شعری که در لحظه از درون شاعر میجوشد و بالا میآید و به کار کوششی اندکی نیاز دارد، علاوه بر ذوق و قریحه بیمانند، از ذخایر ادبی و هنری سرشار آن شاعر؛ همچنین دید تیز، روشن و باز او در کنار رنج و شوقی عظیم در مسیر سرودن یک شعر خوب خبر میدهد.
- متأسفانه از آنجا که شاعری و نویسندگی در سرزمین ما شغلی تماموقت نیست، این شائبه به وجود میآید که شاعر برای نوشتن شعر یا نویسنده برای نوشتن کتابش، رنج چندانی متحمل نمیشود و عمل او بیشتر عمل ذوقی، تفننی و از سر شکمسیری بوده است!
- در این میان هستند دلالانی تیزدندان که همان رفتار را با شاعر و نویسنده خوب دارند که با محصول کشاورز زحمتکش سرِ زمینش!
- من نمیدانم چه کسی این تخم لق را در دهان ما شکسته است که هنرمند نباید به مزد مادی زحماتش فکر کند و اصلاً در شأن او نیست درباره مادیات حرف بزند و عزتنفس خود را خدشهدار سازد! به قول آن جامعهشناس لطیف، شاید این هم حقه انگلیسیها بوده است!
- گوشتان را بیاورید جلو! میخواهم رازی را به شما بگویم: پول بسیار مهم و راهگشاست. هیچ حرکت فرهنگی بزرگ و قابلاعتنایی در طول تاریخ، بدون حمایتهای مالی وزیران با فرهنگ، افراد هنردوست و متمول یا سازمانهای خصوصی یا دولتی فرهنگپرور وقت، به سرانجام نرسیده است. تاریخ ادبیات را بخوانید تا بفهمید چه میگویم!
- از اینطرف، با خود صادق باشید. اطوارهای آدمهای مثلاً متواضع را هم کنار بگذارید و اگر کارتان بنا بر نقد و نظر کارشناسان ارزشمند است، بههیچوجه آن را ارزان در اختیار افراد سودجو قرار ندهید.
- داستان تلخ مرگ شاعر و هنرمند در فقر، فقط با تغییر اندیشه و رویکرد ما میتواند تغییر کند. به قول عزیزی: سعدی بخوان و پورشه سوار شو![۱] به هیچ کجای دنیا هم برنمیخورد؛ الا گوشه قبای حسودان و بدخواهان!
- سخن آخر اینکه؛ اگر شاعر، نویسنده و ویراستار حرفهای هستید، بدانید شغل شما بسیار دشوار، حساس، حیاتی و ارزشمند است؛ بنابراین از جسم خود خوب مراقبت کنید، از روح خود خوب مراقبت کنید و قدر تکتک کلمات و نوشتههای خود را بدانید.
- شما باید برای خود و زحمتی که میکشید، ارزش قائل باشید و بدانید هر قیمتی که ما بر خود میگذاریم، دیگران هم همان قیمت را بر ما میگذارند. جواب دلالان، پااندازان و کاسبان هنری هم از نگاه من، بیاعتنایی محکمی است که بر وجود مزاحم آنها حواله میشود.
[۱] معنای دقیق این عبارت زیبا این است که ادیب بودن با ثروتمند بودن، منافاتی ندارد و نباید این دو را مقابل یکدیگر قرار داد.