دی رفت. بهمن با سرمای استخوانسوزش کوتاه آمد و کوچ کرد و چشم ما به قرن پانزدهم خورشیدی نیز روشن شد.
اینک بهار که با هرچه شادی و شیرینی و شکوه، بر ما لبخند میزند. وبسایت ادبی و آموزشی سخنگزار سال نو را -که تنها یکقدم با ما فاصله دارد- به مخاطبان پر مهر خود تبریک میگوید.
سال نو میتواند برای ما آغازی نو باشد، اگر در ماه اسفند برای زخمهای دل ریش مرهمی تدارک دیده و خانه ذهن و دل را از اندیشههای تاریک، کهنه و ناکارآمد، تکانده باشیم.
شاد بودن وظیفه ماست؛ روزی ماست؛ هدیه بیمنت خداوند برای ماست و بر ماست که بزرگترین هدفی که در سال ۱۴۰۱ برای خود انتخاب میکنیم، شاد بودن باشد.
شکرگزار لطف پیدا و پنهان خداوند و شما خوبان هستیم و در آستانه سال نو، این غزل ناب را از حضرت مولانا به شما تقدیم میکنیم.
دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید
جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسید
زحمت سرما و دود رفت به کور و کبود
شاخ گل سرخ را وقت نثاران رسید
باغ ز سرما بکاست شد ز خدا دادخواست
لطف خدا یار شد دولت یاران رسید
آمد خورشید ما باز به برج حَمَل
مُعطی صاحب عمل سیم شماران رسید
طالب و مطلوب را عاشق و معشوق را
همچو گل خوشکنار وقتِ کناران رسید
بر مثل وامدار جمله به زندان بدند
زرگر بخشایشش وامگزاران رسید
جمله صحرا و دشت پر ز شکوفه است و کشت
خوف تتاران گذشت مشک تتاران رسید
هرچه بمردند پار حشر شدند از بهار
آمد میرِ شکار صید شکاران رسید
آن گل شیرین لقا شکر کند از خدا
بلبل سرمست ما بهر خماران رسید
وقت نشاط است و جام خواب کنون شد حرام
اصل طربها بزاد شیره فشاران رسید
جام من از اندرون باده من موج خون
از ره جان ساقی خوب عذاران رسید