دقیق که میشویم میبینیم برخی از آدمها، اتفاق بزرگ و بیتکرار ِ ما هستند؛ اتفاقی ویژه و شگفتانگیز که چون صاعقه بر جان ما فرود میآیند و تأثیری ماندگار از خود بر جای میگذارند. ( لطفاً این مقاله را هم بخوانید.)
اینگونه اتفاقها یک خاصیت عجیب دارند؛ نادرند و بسیار کم خود را به ما نشان میدهند؛ اما زمانی که در جهان درون یا بیرون ما حضور مییابند، اغلب دست به کارهای بزرگ میزنند و بدون تعارف، پردهپوشی و ذرهای اغماض هر آنچه را که لازم است، انجام میدهند و میروند.
میروند اگرچه گاه کمرنگ و محو؛ اما برای همیشه با ما میمانند!
خاطره ساختنها و ویران کردنهای این قبیل آدمها هرگز از قلب و حافظه ما پاک نمیشود. به همین خاطر است که زندگی برخی از ما بعد از وقوع این قبیل حوادث، به دو بخش قبل و بعد از «او» تقسیم میشود. منِ پیش از او و منِ پس از او.
زندگی حیرتآور جلالالدین محمد بلخی معروف به مولانا و مولوی، مصداق بارز چنین امری است. شمس اتفاق بزرگ زندگی مولانا بود و دقیقاً زندگی او را به دو بخش ِپیش و پس از خود تقسیم کرد.
با این مقدمه، چند نکته ظریف درباره این سنخ از رویدادها به نظرم میرسد که برایتان مینویسم.
- در لغتنامههای معتبر زبان فارسی نظیر دهخدا، معین و عمید، برای کلمه «اتفاق» معانی و مترادفهای گوناگونی در نظر گرفتهشده است. اتحاد، وحدت، همآوازی و همدستی؛ همچنین پیشامد، باهم شدن، با یکدیگر موافقت کردن و…؛ اصل مطلبی که میخواهم با شما در میان بگذارم این است: اتفاق به معنای انسانی آن بیش از آنکه محصول فعالیت فکری و عملی دیگری باشد، برگرفته از فکر، احساس، درخواست، فراخوان و عمل ماست. ما چیزی خارج از اتفاقِ افتاده نیستیم؛ بلکه بخشی مهم از وقوع آن هستیم. اتفاق ما فراخوان روح ماست.
- اتفاق میافتد، کارش را انجام میدهد، تأثیر مخرب یا سازنده خود را در و بر ما میگذارد و اغلب نیز برای همیشه از زندگیمان خارج میشود.
- وظیفه اتفاق، ماندن و لرد بستن کنار ما نیست. وظیفه او (در تجسم انسانی آن) ایجاد تغییر و تبدیل کردن ما به فردی غیر از من کنونی ماست. البته روح گاه در زمان فراخوان، با درنظر گرفتن وخامت یا ویژه بودن وضعیت وجودی ما انتخابهای دشواری انجام میدهد. اغلب اتفاقهای ناگوار زندگی ما از این جنس از انتخابها هستند و قصد روح نیز بیداری، ورزیده کردن و غفلتزدایی از ماست.
- سوگواری «دائمی» برای اتفاق ِافتاده و رفته، به بیماری خطرناک وابستگی منجر میشود. مولانا نیز این احساس تاریک را در رابطه با شمس تجربه کرد؛ اما به دلیل آگاهی بسیار بالا و شامه تیز حقیقتیابش، مسأله را دریافت، در خود حل کرد و در ادامه دل به همصحبتی و همنشینی حسامالدین چلبی سپرد.
- در اتفاق نباید متوقف شد. از «او» باید آموخت، تغییرات لازم درونی و بیرونی را انجام داد و عبور کرد. عبور کردن البته هنر ظریفی است که با فراموش کردن و تبدیلشدن آن رویداد به خاطرهای شیرین یا سهمگین محقق نمیشود! عبور کردن تنها با درک راستین چرایی وقوع آن واقعه و دریافت تمام و کمال درس نهفته در آن، رخ میدهد.
قبول دارم برخی از آدمها وقایعی سهمگین و غیرقابلهضماند. بیشازحد تاریک و قدرتمند، بیشازحد خواستنی یا ورای تحمل ما روشن و جلایافتهاند. خودشناسی و واکاوی عمیقی لازم است که بفهمیم چرا این جنس از اتفاق را به زندگی خود فراخواندهایم.
فهم اینکه هر انسان «ویژه»ای که در زندگی ما حضور مییابد درسی مهم، راهگشا و چهبسا تلخ برای ما دارد و زمینه فراتر رفتن از من ِدر گل مانده اکنون را برایمان فراهم میسازد، سرچشمه شادی و آغاز آزادی و آدمیزادی است.
*
دقیق که میشویم میبینیم برخی از آدمها، اتفاق بزرگ و بیتکرار ِ ما هستند؛ اتفاقی ویژه و شگفتانگیز که چون صاعقه بر جان ما فرود میآیند و تأثیری ماندگار از خود در ما بر جای میگذارند.